لامش
معنی کلمه لامش در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه لامش
جعد لامش چو زلف خوبان خم بر لوای ظفر بود پرچم
داعی دولت که فهرست لامش حمدتست فضل او صورت نبندد از درت من کل باب
طرّهٔ لامش شده دور از قصور مایل او گیسوی حور از قصور
والیاس کالف بری ز لامش هم با نود و نه است نامش
شاهد معنی چو ز لامش نهاد طره شبرنگ به روی چو سیم
چون رهاند حقش ز نفس دغل کسر لامش شود به فتح بدل
از دو لامش گرفته قوت و قوت از یکی ملک از آن دگر ملکوت
گفت دال دل به قدم داده ای لامش چه شد گفتم اورا هم به زلفت داده ام از اوبخواه