لامت

معنی کلمه لامت در لغت نامه دهخدا

( لاَّمت ) لاَّمت. [ ل َ م َ ] ( ع اِمص ) رجوع شود به لئامت.
لامت. [ م ِ ] ( اِخ ) تئودر دو. عضو مجلس مقننه و از مهاجرین زمان انقلاب. مولد پاریس ( 1854 - 1756 ).
لامت. [ م ُ ] ( اِخ ) ژان کنتس دو. نام زنی فتنه جوی. مولد فن تت ( اُب ) ( 1756-1791 م. ).
لامة. [ م َ ] ( ع اِ ) ترس. لام. || کار ملامتناک. || زره. ( منتهی الارب ). جامه ای از حلقه های آهن. ( برهان ).
لامة. [ م م َ ] ( ع ص ، اِ ) عین ٌ لامة؛ چشم زخم یا هرچه که بدان ترسند از فساد و بدی و مانند آن. یقال : اعیذه من کل عامة و لامة. ( منتهی الارب ).
لأمة. [ ل َءْ م َ ]( ع اِ ) زره. ج ، لأم ، لؤم. ( منتهی الارب ). زره چست بافته. ( مهذب الاسماء ). چست بافته. ( السامی فی الاسامی ).
لأمة. [ ل َءْ م َ ] ( ع مص ) ناکس و فرومایه گردیدن و زفت گشتن. ملامة. لؤم. ( منتهی الارب ). ناکس شدن. ( تاج المصادر ).

معنی کلمه لامت در فرهنگ فارسی

شارل دو سیاستمدار فرانسوی ( و . پاریس ۱۷۵۷ - ف . ۱۸۳۲ م . ) . وی نماینده [ مجلس موسسان ] و خواستار بازگشت سلطنت در زمان ناپلئون بود .
نام زنی فتنه جوی

جملاتی از کاربرد کلمه لامت

کرده بد روی بدیوار لامت دل من نقب زد فتنه و سر زین سوی دیوار آورد
بدو گفتم الف ما را بشد چون دال از لامت به بالا برد نون بر چشم میم آورد پس سین را