لاف زنی
معنی کلمه لاف زنی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه لاف زنی
هر سو نگری زمان نبینی پس لاف زنی که لامکانیم
نقلست که گفت: وقتی در خلوت بودم بسرم ندا کردند که ترا این دلیری که داده است که لافهای شگرفت میزنی از حضرت ما دعوی میکنی درکوی ما چندان بلا بر تو گماریم که رسوای جهان شوی جواب دادم که خداوند اگر بکرم در این دعوی با ما مسامحت نخواهی کرد ما باری از این لاف زنی و دعوی کردن پای باز نخواهم کشید از حضرت ندا آمد که این سخن از تو شنیدم و پسندیدم.
از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش
سعدی تو نه مرد وصل اویی تا لاف زنی و قرب جویی
از معرفت چه لاف زنی ای فقیه شهر بی شک که از محیط ندارد خبر محاط
ای لاف زنی که هر کجا هستی قصه ز روزن و سرای آری
پس از رفیقان که با تو از آن شراب میخورند یاد داری. گویی: «صراطَ الذین أنْعَمتَ علَیْهم». پس محرومان و مهجوران را بینی بر در بمانده؛ چون خلق بر در و تو درون خانه نشسته، «غیر المَغْضوبِ علیهم» بگویی. پس معلوم تو شود که «لاصَلوةَ إِلّا بِفاتِحَةَ الکتاب» چه معنی دارد. نماز بی فاتحه درست نباشد؛ و فاتحه اینست که شنیدی. چرا با خود لاف زنی که من نیز نماز میکنم؟! هیهات هیهات! عمر خود بباد بیگانگی بر مده. آشنائی را ساخت باش:
دی خوش پسری بدیدم اندر «روزن» گر لاف زنی ز خوبروئی رو، زن
دی خوش پسری بدیدم اندر روزن گر لاف زنی ز خوبرویان رو زن
از معرفت چه لاف زنی ای فقیه شهر؟ بیشک که از محیط ندارد خبر محاط