معنی کلمه لاغرمیان در لغت نامه دهخدا
به شب در باغ گوئی گل چراغ باغبانستی
ستاک نسترن گوئی بت لاغرمیانستی.فرخی.اَهیف ؛ مرد لاغرمیان. جاریة مهفهفة؛ دختر لاغرمیان باریک شکم سبک روح. هُدّاءَة؛ اسب لاغرمیان. ( منتهی الارب ) :
اسب لاغرمیان بکار آید
روز میدان نه گاو پرواری.سعدی.احتقاق ؛ باریک میان شدن اسب. هفهفة؛ باریک شکم و لاغرمیان و نازک تن گردیدن چندانکه به شاخ درخت ماند. ( منتهی الارب ).