لاعلاج
معنی کلمه لاعلاج در فرهنگ عمید
۲. (صفت ) بی درمان.
معنی کلمه لاعلاج در فرهنگ فارسی
ناگزیر . ناچار
جملاتی از کاربرد کلمه لاعلاج
ز جانبازیش لچمن گشت آگاه روان شد لاعلاج از نزد آن ماه
خود اضواء از چراغی لاعلاج است مراتب بلکه خود عین سراجست
آخرین روزهای شاد بودن داستان زنی به نام لیلاست که با بیماری لاعلاج کودک ۸ ساله خود، دست به گریبان است. لیلا برای زنده ماندن و شاد بودن پسرش تلاش میکند، اما بیماری سخت فرزند و رفتارهای اطرافیان، باعث نافرجام ماندن تلاشهای او میشود. خبر امیدوار کنندهای از یکی از روستاهای دور دست، مادر و فرزند را به آنجا میکشاند و این فرصتی است تا آن دو، در نوع نگاه خود نسبت به زندگی تجدید نظر کنند.
در دسامبر ۲۰۱۳ مجلس سنای بلژیک قانون «قتل از روی ترحم» برای کودکان با بیماریهای لاعلاج را تأیید کرد. بلژیک نخستین کشوری است که اقدام به برداشتن محدودیت سنی برای کمک به مرگ بیماران لاعلاج کرده است.
ایشان هر یک صفت طرحى را کردند، پادشاه هم لاعلاج تعریف بسیار کرد و آن بقچه را بدست صندوقدار خود سپرد و برخاسته آزرده و متفکر باندرون حرم رفت و مادر خود را طلبید و گفت:
کسی را کز می ، آشوب مزاج است گر آید صد فلاطون ، لاعلاج است
آنها سپس از شر بیماران خلاص شدند، همانها که بهشان لاعلاج میگفتند. من مکالمهای را که با یکی از افرادی که ادعا میکرد مسیحی باشد داشتم، به یاد میآورم. او گفت: شاید کار درست همین است، این بیماران لاعلاج فقط برای دولت هزینه میتراشند، آنها فقط باری بر دوش خودشان و دیگران هستند. آیا بهترین راه برای همه این نیست که از میان [جامعه] حذف شوند؟ فقط در این زمان بود که توجه کلیسا جلب شد.
پس، از غذا، «اقتصار» کند به آنچه در صحت بدن به آن احتیاج، و به جهت بقای حیات از آن لابد و لاعلاج است و روزگار خود را در تحصیل الوان طعامها و اقسام غذاها ضایع و تلف نکند و اگر هم از این تجاوز کند، این قدر طلبد که موجب ذلت در نزد اهل و عیال نباشد، و زیاده از این، وبال، و باعث خسران مآل است.
چنان کز روغنت روشن سراجست ز روغن هر چراغی لاعلاج است