معنی کلمه لاشار در لغت نامه دهخدا
لاشار. ( اِخ ) موضعی در حدود مکران. صاحب مرآت البلدان گوید: گرمسیراست و لیکن هوای آن نسبت به مکران بهتر است. پیپ ، ضابطنشین آنجا است و قلعه مخروبه ای از قدیم دارد. ازآب قنات زراعت کنند. چهار رشته قنات آباد و سه رشته خراب دارد و مشتمل است بر مزارع مفصله ( کویج یکرشته قنات دارد ) ( کردهان قلعه مخروبه و دو رشته قنات دارد ) ( قلعه آب کاه مخروبه و آبش رودخانه است ). محصولات شتوی ، غله. صیفی ، ذرّت. و باقلا. اشجار: نخل ؛ هلوی سیاه. رز، انجیر و سیب. شکار: در جلگه آهو و در کوهستان شکار کوهی : کبک و تیهو. ملبوس : کرباس و شال پشم است. جمعیت آنها هزار و چهل خانه وار: ( پیپ صد خانوار )( کویج هفتاد خانوار ) ( کردهان سی خانوار ) ( قلعه آب کاه دویست خانوار ) ( ایلات که در صحرای لاشارک سکنی دارند پانصد و پنجاه خانوار ). ( مرآت البلدان ج 1 ص 280 ).