جملاتی از کاربرد کلمه لابه گر
بباید شدن لابه گر پیش شاه به سودن همی چهره بر خاک راه
هر گریه خنده جوید و امروز خندهها با چشم لابه گر که بکایی بدیدهای
ز گفتار او شیر شد لابه گر به پایش بمالید از مهر سر
چو دیدم که بخشش بود خوی تو از آن لابه گر آمدم سوی تو
بدوگفتم آهسته، ای لابه گر دلم را مشوران، مسوزان جگر