قومه

معنی کلمه قومه در لغت نامه دهخدا

( قومة ) قومة.[ ق َ م َ ] ( ع مص ) بهمه معانی رجوع به قیام ( مص ) شود. || یک بار برخاستن. ( از اقرب الموارد ) || مابین الرکعتین قومة؛ یعنی دروا شدن میان رکوع و سجود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) قومة الانسان ؛ بالای مردم. قامت انسان.
قومة. [ ق َ وَ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قائم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قائم شود.

معنی کلمه قومه در فرهنگ عمید

مستحفضان، نگهبانان.

معنی کلمه قومه در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع قائم ( قایم ) نگهبانان مستحفظان : قریب پنجاه شصت هزار سوار شمشیر زن بر گستواندار که به ظاهر بلخ در حلقه قومه خاص مرتب بودند ...
بهمه معانی یا یک بار برخاستن

معنی کلمه قومه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قَوْمُهُ: قومش
معنی یَقْدُمُ قَوْمَهُ: پیشاپیش قوم خود میآید
ریشه کلمه:
قوم (۶۶۰ بار)ه (۳۵۷۶ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه قومه

قال الله تعالی: «قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمنی مما علمت رشدا» و قال انبی صلی‌الله علیه‌و سلم: «الشیخ فی قومه کالنبی فی امته».
و قیل حنف عن دین ابیه و قومه ای عدل و مال الی الاسلام الذی هو دین اللَّه، و قیل حنیفا ای حاجّا، و قیل مختتنا.
قال‌الله تعالی «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم»
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ یعنی: قومه و عشیرته و اعوانه.