قوسین. [ق َ س َ ] ( ع اِ ) تثنیه قوس در حالت نصبی و جری. ( منتهی الارب ) : ثم دنا فتدلی. فکان قاب قوسین اءَو اءَدنی ؛ یعنی دو کمان عربی یا بقدر دو گز. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ نظام ). قوسین. [ ق َ س َ ] ( اِخ ) ذوالقوسین. نام شمشیر حسان بن حصن. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه قوسین در فرهنگ فارسی
ذوالقوسین نام شمشیر حسان بن حصن
معنی کلمه قوسین در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی قَوْسَیْنِ: دو کمان - دو ذراع (ذراع:دست آدمی از نوک انگشتان تا آرنج است که در قدیم آن را مقیاس طول میگرفتند.هر ذرع پنجاه تا هفتاد سانتیمتر است ) ریشه کلمه: قوس (۱ بار) ذراع. کمان. آن در اصل به معنی اندازهگیری است «قاسَ الشَّیْءَ بِغَیْرِهِ قَوْساً: قَدَّرَهُ عَلی مِثالِهِ» سپس از جمله معانی آن کمان (تیر اندازی) و ذراع است چنانکه در قاموس و اقرب به این تعبیر «اَلْقَوْسُ اَلذِّراعُ لِاَنَّهِ یَقاسُ بِهِ» است در تفسیر خازن نیز آمده و در «قاب»از مجمع نقل شد و آن اختیار ابن مسعود است. . مراد از قوسین درآیه دو ذراع یا دو کمان است و در صورت دوم ظاهراً فاصله دو سرکمان مراد است. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.
جملاتی از کاربرد کلمه قوسین
از طاعت بر شد به قاب قوسین پیغمبر ما از زمین بطحا
«وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ» قول ابن عباس در معنی این آیت آنست که مصطفی (ص) را اجل نزدیک آمد، او را گفتند که ای مهتر عالم و ای سیّد ولد آدم، بساط اسلام در عالم گسترده شد، خورشید نبوّت تمام تافته شد، سرا پرده شریعت از قاف تا قاف برسید، گوشه تاجت از عرش مجید بر گذشت، طراز رایت حشمت تو بسدره منتهی رسید، قدم همّت تو بقاب قوسین پیوست فریضه و سنّت آموختی، یتیمان را پدری کردی، مهجوران را شفیع بودی، مریدان را دلیل بودی، مهاجر و انصار را تربیت دادی، جنّ و انس را خواندی، اکنون وقت آنست که سفر مبارک پیش گیری، وقتست که گوشوار مرگ در گوش بندگی کنی، وقتست که سر ببالین فنا باز نهی، ما در ازل حکم کردهایم که: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ».
نای قلمم را دم جان بخش دمیدم تا عرضه دهم سرور قوسین مکان را
خواجهٔ بارگاه کونین اوست سالک راه قاب قوسین اوست
هست معراج دل به وقت فراغ قاب قوسین عقل و شرع دماغ
مقام باطن ذات تو قاب قوسین است بظاهر ارچه در این خاکدان اجسادی
امشب شب عروجست تا بزم قاب و قوسین هنگام رزم و پیکار یوم السباق فرداست
چنان رسید به معراج حد حسن جمالش که قاب قوسین از ابروانش درنظر آمد
منزل ادنای ایشان قاب قوسین آمده اسب همت را چو در میدان وحدت تاختند
برد تا حد عدم تا قاب قوسین وجود رفرف طبع مرا، یک غمزه ز اندلدل سوار