قنع

معنی کلمه قنع در لغت نامه دهخدا

قنع. [ ق َ ]( ع مص ) مایل گردیدن شتر بسوی خوابگاه و چراگاه و پیش اهل خود. || از چراگاه ترش گیاه بسوی شیرین گیاه آمدن شتر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سرنگون کردن آب دستدان را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سرنگون کردن سر چیزی را. ( اقرب الموارد ).
قنع. [ ق َ ن َ ] ( ع اِ ) ریگ تنک یا جای هموار از پایین ریگ تا کرانه آن و آن جای را لبب نیز گویند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) رضا و خوشنودی بقسم و نصیب. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) خورسند گردیدن به قسمت خود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || میل کردن شتر بسوی چراگاه. ( منتهی الارب ).
قنع. [ ق َ ن ِ ] ( ع ص ) خورسند و خشنود ببهره و بخش خود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قنع. [ ق ِ ] ( ع اِ ) جمع قِنعَه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || سلاح و ساز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ج ، اقناع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و جمع الجمع آن قِنعان. ( منتهی الارب ). || طبق از برگ خرما که در آن طعام نهند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و به این معنی بضم قاف نیز آمده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || اصل و بن چیزی. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کرنای و بوق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و این مصحف قُبع وقُثُع نیست بلکه اینها سه کلمه اند. ( منتهی الارب ).
قنع. [ ق ُ ] ( ع اِ ) طبق از برگ خرما که در آن طعام نهند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِنع شود.
قنع. [ ق ُن ْ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قانع. ( منتهی الارب ). رجوع به قانع شود.
قنع. [ ق ُ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قِناع بمعنی سلاح و ساز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قناع شود.

معنی کلمه قنع در فرهنگ فارسی

بمعنی سلاح و ساز

معنی کلمه قنع در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قِنَا: ما را نگاه دار- ما را حفظ کن (از مصدر وقایه است ، و وقایه به معنای حفظ کردن چیزی است از هر خطری که به آن صدمه بزند ، و برایش مضر باشد)
تکرار در قرآن: ۲(بار)
در مفردات و اقرب الموارد آمده: قَنَعَ یَقْنَعُ قُنُوعاً از باب مَنَعَ یَمْنَعُ به معنی سؤال و از باب عَلِمَ یَعْلَمُ که مصدر آن قَناعَة قَنَعان است. به معنی رضا و خشنودی است. . از قربانی بخورید و قانع و سائل را اطعام کنید ظاهراً قانع کسی است به آنچه می‏دهی راضی باشد خواه سؤال کند یا نه و معتر آن است که با قصد سؤال پیش تو آمده در مجمع از حضرت باقر و صادق علیهما السلام منقول است:«اَلْقانِعُ اَلّذی یَقْنَعُ بِما اَعْطَیْتَهُ وَ لایَسْخَطُ وَ لایَکْلَحُ وَ لایَلْوی شَدْقَهُ غَضَباً وَالْمُعْتَّرُ الْمادُّ یَدَهُ لِتَطْعَمَهُ». . اقناع رأس بلند کردن آن است، مقنع کسی است که سرش را بلند کرده یعنی در اجابت ندا کننده سریع اند و سر بالا نگاهدارندگانند، نگاهشان به خودشان بر نمی‏گردد (فقط به طرف عذاب نگاه می‏کنند).

جملاتی از کاربرد کلمه قنع

خدایگانا بر عکس این حدیث شریف که من طمع هوذل و من قنع هوعز
این سخن در است قول مصطفی است عز من قنع ذل من طمع
عکس آن اینجاست ذل من قنع اندرین طورست عز من طمع
چون نبیند مغز قانع شد به پوست بند عز من قنع زندان اوست
مصطفی عز من قنع فرمود هم چنین ذل من طمع فرمود