قطره فشان

معنی کلمه قطره فشان در فرهنگ عمید

قطره فشاننده، آنچه مایعی از آن قطره قطره افشانده شود، آنچه از آن قطره فروریزد.

معنی کلمه قطره فشان در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه از آن قطره فرو ریزد ریزنده ۲ - بخشنده ۳ - رونده پوینده : براه دوست چو سالک شدیم قطره فشان نشان آبله در راه جستجو شستیم .

جملاتی از کاربرد کلمه قطره فشان

دیده ام ز اشک پیاپی به زمین قطره فشان سینه ام ز آه دمادم به فلک شعله فکن
نوبهار آمد و شد قطره فشان ابر مطیر روز نوروز گلستان بود و عید غدیر
وی درم پاش سنی پیشه که بر اهل نیاز بوده اهل کرمت قطره فشان همواره
خویش را در بغل فتنه نهان می خواهد در مقامی که کفش قطره فشان بر دریاست
رعد در ناله شد و قطره فشان گشت سحاب رحمت حق، ببر باده پرستان آمد
هجران ترا چو گرم شد هنگامه بر آتش من قطره فشان از خامه
هر کجا ابر سخای تو شود قطره فشان موج گردد کف در یوزه دریا ز غدیر
هر جام می که قطره فشان داده یی بغیر در دل هزار قطره ی خونم گره شدست