معنی کلمه قطب الدین در لغت نامه دهخدا
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) دهی از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 122 هزارگزی جنوب خاوری کنگان کنار راه فرعی لار به گله دار. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم سیری مالاریایی است. سکنه آن 296 تن می باشد. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات ، حبوبات ، تنباکو و پیاز و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) لقب مودودبن زنگی بن آق سنقر. رجوع به مودود... شود.
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) ( ملک... ) وی در هنگامی که امیر مبارزالدین محمد کرمان را مستخلص کرد عازم خراسان شد و لشکری از ملک هرات خواست تا بدین وسیله بر کرمان مستولی شود ولی سرانجام شکست خورد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 632 شود.
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) ( مولانا... ) از نزدیکان و درباریان امیر تیمور گورکان است که به رسالت پیش سلطان احمد رفته و پیام محبت و دوستی امیر تیمور را به وی ابلاغ کرده است. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 737 شود.
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) ایلبک. از اطرافیان سلطان محمودبن سام بود. در زمان وی بر هند مستولی شد و دهلی را دارالملک ساخت و پس از وی غلامش شمس الدین به جای وی پادشاه شد و سلطان لقب یافت و مدتی سلاطین دهلی از نسل او بودند. ( تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 412 و 413 ).
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) بناکتی ، احمدبن محمودبن ابی بکر. ابن الفوطی درباره او گوید: مردی نیکوخو و صحیح الضبط بود، هنگام اقامت خواجه نصیرالدین طوسی در مراغه در آن شهر ساکن و به استکتاب و استنساخ کتب مشغول بود و چندین بار به محل رصد آمد و خواجه را ملاقات کرد و از تصنیفات خواجه برای خود و دیگران نسخه ها نوشت. ( احوال و آثار خواجه تألیف مدرس رضوی ص 180 ).
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) پهلوان ابن عمادالدین. نایب و ولی عهد اتابک نصرةالدین احمد بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 546 شود.
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ]( اِخ ) تاینگو. شوهر و برادرزاده خان ترکان دختر قتلغخان است. قطب الدین پس از براق دو سال حکومت کرمان را داشت. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 529 شود.
قطب الدین. [ ق ُ بُدْ دی ] ( اِخ ) حبش ، امیر عمید. از امیران مغول است. وی از طرف جغتای و جانشینان او حکومت ماوراءالنهر راداشت. ( فهرست کتابخانه مدرسه سپهسالار ج 2 ص 613 ).