قصب السبق. [ ق َ ص َ بُس ْ س َ ] ( ع اِ مرکب ) به فاصله بعید یک نی به سرزمین استاده میسازند و سواران از دور به اتفاق یکدیگر به سوی آن نی یکبارگی اسبان دوانند اول کسی که از جمله سواران سبقت نموده آن نی را از همه پیشتر بردارد در همه سواران معززو ممتاز میگردد و از همه نقد مشروط میگیرد. ( غیاث اللغات ). در عرب رسم است که پیکان نی را به زمین فروکنند و دو کس با هم گرو بسته اسپ را بتازند، هرکه آن نی را به نیزه از زمین کنده پیش بیندازد او برده باشد. و قصب ْ نی و سبق ْ پیشدستی. ( آنندراج ) : از ماه چهره ام قصب السبق برده بود وَاکنون چو تار نوری گشته ست پیکرم.کمال اسماعیل ( از آنندراج ).
معنی کلمه قصب السبق در فرهنگ عمید
نیی که در مسابقۀ اسب دوانی در انتهای مسیر قرار می دادند و هریک از سواران که زودتر به آن می رسید و نی را برمی داشت، برندۀ مسابقه شناخته می شد.
معنی کلمه قصب السبق در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- نیی که در انتهای مسیر مسابقه اسب سواری نصب کنند و سوراران از مبدا باتفاق یکدیگر بسوی آن اسب تازند . اول کسی که که آن نی را بردارد برنده مسابقه شناخته میشود . یا قصب السبق بدن . ۱ - سبقت گرفتن در مسابقه اسب دوانی ۲ - پیش افتادن سبقت گرفتن : دوستی از جمله حمله علم ... که در عیون علوم و فنون آداب از اکفار و اقران قصب السبق برده بود .... یا قصب السبق ربوندن . ۱ - سبقت گرفتن در مسابقه اسب دوانی ۲ - پیش افتادن سبقت گرفتن : در آن میدان که سه طفب بنان را برنی پاره سواری کردی قصب السبق براعت از همه بربودی . که بفاصله بعید یک نی بسرزمین استاده میسازند و سواران از دور باتفاق یکدیگر بسوی آن نی یکبارگی اسبان دوانند اول کسی که از جمله سواران سبقت نموده آن نی را از همه پیشتر بر دارد در همه سواران معزز و ممتاز میگردد و از همه نقد مشروط میگیرد .
جملاتی از کاربرد کلمه قصب السبق
برد قصب السبق ز من پیری دیر بر رخش می زنم مهمیز
بشتافت سوی آنکه بمیدان معرفت از جمله اولیا قصب السبق در ربود
هرکجا شقه گشاید علم دولت تو قصب السبق زخلد آورد از مایه و ساز
تگ او برده در مضاح و نفاذ قصب السبق از صبا و دبور
او در سخن از نابغه برده قصب السبق چون خسرو نعمان کرم از حاتم طائی
ای گرو برده ز خوبان، به جز از شیرینی قصب السبق کمال تو شکرها دارد
از ماه چهره ام قصب السبق برده بود و اکنون چو تار توزی گشتست پیکرم