قزلباش

معنی کلمه قزلباش در لغت نامه دهخدا

قزلباش. [ ق ِ زِ ] ( اِخ ) ( سرخ سر )به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج مذهب شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند، گفته میشود. این طوایف ترک به سبب کلاه سرخی که بر سر میگذاشتند به قزلباش معروف شدند. کلاه سرخ یا تاج قزلباش را نخست سلطان حیدر برای صوفیان و مریدان خود که آن زمان طاقیه ترکمانی بر سر می بستند ترتیب داد. اساس تاج قزلباش کلاه نمدین سرخی بود که به نوک بلند قطور سرخی می پیوست ، و این قسمت از کلاه به عدد دوازده امام ده چین کوچک یا دوازده تَرَک داشت. گرد کلاه سرخ دستاری سپید یا سبز از پشم یا ابریشم می پیچیدند که آن را به صورت عمامه بزرگی جلوه میداد. و نوک سرخ بلند و دوازده تَرَک کلاه از میان آن بیرون میماند و به صورت خاصی جلب توجه میکرد. آن کلاه سرخ را با نوک دوازده ترکش تاج میخواندند. چیزی که تمام طوایف گوناگون قزلباش را در زمان شاه اسماعیل اول به یکدیگر پیوسته و به صورت نیروی واحدی درآورده بود شاهی سیونی یا دوستداری شاه و فداکاری و جانفشانی در راه مقاصد مقدس مرشد کامل یعنی جهاد با کفارو ترویج مذهب شیعه اثناعشری و تقویت سلطنت نوبنیادصفوی بود. صوفیان قزلباش شاه اسماعیل را باآنکه در آغاز کار کشورگشائی و سلطنت سیزده سال بیشتر نداشت مانند پدرش شیخ حیدر و نیاکان او پیشوای مذهبی یا به اصطلاح خود مرشد کامل میدانستند و پیروی از امر و اراده او را لازم و واجب میشمردند. پس از تسخیر آذربایجان به دست شاه اسماعیل ، شاه اسماعیل سراسر ایران را از ولایات عراق عجم و اصفهان و فارس و کرمان تا خوزستان و قسمتی از عراق عرب از سلاطین آق قویونلو گرفت ، خراسان را نیز به تصرف آورد و سران قزلباش که این همه کشورگشائی و پیروزی نتیجه جانفشانی و دلیری و فداکاریهای ایشان در راه «مرشد کامل » بود در هر ولایت با القاب و عناوین امیرالامراء و بیگلربیگی و خان و سلطان و بیگ حکومت مستقل یافتند و دارای اراضی و املاک پهناور شدند. شاه اسماعیل پس از فتح هر ولایت غنایم و اسیران و زمینهای آنجا را میان سرداران قزلباش تقسیم میکرد، بدین ترتیب در سراسر ایران طوایف ترک نژاد و ترک زبان بر ایرانیان اصیل پارسی گوی فرمانروا شدند تا جائی که در دوران صفویه مملکت ایران را قزلباش میگفتند. پس از مرگ شاه اسماعیل بر قدرت و نفوذ و استقلال امیران قزلباش در دربار شاهی و ولایات مختلف ایران افزوده شد و در کشور ایران حکومتی شبیه به ملوک الطوایفی دوره اشکانی یا حکومت شوالیه های اروپا در قرون وسطی پدید آمده بود. از آغاز سلطنت شاه طهماسب باآنکه به ظاهر بنیان ارادت سران قزلباش نسبت به مرشد کامل همچنان استوار بود آن ایمان و اخلاص روحانی دیرین کم کم روبه زوال میرفت و به جایش حرص و آز به مقامات دنیوی در دلهای صوفیان قزلباش قوت میگرفت ، چنانکه در سالهای اول سلطنت شاه طهماسب مکرر میان سران طوایف قزلباش بر سر نیابت سلطنت و مقامات بزرگ درباری و لشکری جنگهای سخت روی داد. با مرگ شاه طهماسب به سال 984 هَ. ق. اختلاف سران قزلباش روزبه روز بالا گرفت و دسته ای از آنان در قزوین حیدرمیرزا پسر و ولیعهد «مرشد کامل » را با کمال گستاخی و بیرحمی سر بریدند و به فرمان شاه اسماعیل دوم تمام شاهزادگان صفوی را بجز سلطان محمد خدابنده و سه فرزند او، یا کشتند و یا کور کردندو دسته دیگر در خراسان عباس میرزا را به شاهی برداشتند و «کشور قزلباش » را تجزیه نمودند و آنگاه همان کسانی که شاه اسماعیل دوم را به سلطنت برگزیده بودند او را به خیانت مسموم کردند و اندکی بعد از آن مادر شاه را که با خیره سری ایشان مخالف بود با کمال بیشرمی خفه کردند و پس از آن ولیعهد جوانش حمزه میرزا را به دست دلاک بی سروپایی کشتند و کار را به جایی رساندندکه دشمنان خارجی ایران را به حمله و تجاوز بر ولایات سرحدی ایران برانگیخت. شاه عباس که جوانی باتدبیر بود دریافت که کار سلطنت با قدرت فوق العاده طایفه قزلباش وفق نمیدهد، پس مصمم شد که سران صاحب نفوذ قزلباش را از میان بردارد و قدرت و اختیارات و استقلال ایشان را محدود کند، و این تصمیم را با کمال بی رحمی به انجام رسانید، و بدین ترتیب آنان را بار دیگر مهار کرد، و ضمناً برای اینکه خود را از قدرت نظامی طوایف قزلباش بی نیاز گرداند دو دسته سیاه منظم یکی از غلامان گرجی و چرکس و ارمنی و دیگر از رعایای تاجیک یا ایرانی ترتیب داد که با اسلحه جدید یعنی توپ و تفنگ مجهز بود. در زمان شاه عباس سی ودو طایفه «اویماق » مختلف قزلباش در ایران زندگی میکردند. شانزده اویماق از آنان را ظاهراً به سبب آنکه در جنگها و سفرها و امثال آن در جانب راست شاه قرار میگرفتند «اویماقات راست » و شانزده طایفه دیگر را که در سمت چپ شاه جای داشتند «اویماقات چپ » میخواندند. عده افراد تمام طوایف قزلباش در زمان شاه عباس بزرگ در حدود 70هزار تن بود و از این عده نزدیک پنجاه هزار تن به سربازی و کارهای لشکری مشغول بودند. افراد قزلباش کاملاً آزاد بودند و میتوانستند هر وقت بخواهند از حقوق و مستمری خود چشم بپوشند و ترک خدمت کنند. ( از تاریخ زندگانی شاه عباس اول تألیف نصراﷲ فلسفی ج 1 صص 159 - 178 ).

معنی کلمه قزلباش در فرهنگ معین

( ~ . ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - هر فرد از گروه قزلباش (به طوایف ترک که با سلطان حیدر صفوی و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول در ترویج مذهب شیعه و به دست آوردن سلطنت یاری کردند، اطلاق می شود. این طوایف به سبب کلاه سرخی که بر سر می گذاشتند بدین نام معروف شدند )

معنی کلمه قزلباش در فرهنگ عمید

هریک از سپاهیان شیعه مذهب شاه اسماعیل اول که از حامیان سلطنت صفوی بودند. &delta، آن ها را به مناسبت کلاه سرخ رنگی که بر سر می گذاشتند قزلباش می نامیدند و به تدریج تمام ارتش صفویه به این اسم نامیده شد.

معنی کلمه قزلباش در فرهنگ فارسی

۱ - بطوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر صفوی و مخصوصا با پسر او شاه اسماعیل اول در ترویج مذهب شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند اطلاق میشود . این طوایف ترک بسبب کلاه سرخی که بر سر میگذاشتند بدین نام معروف شدند . کلاه سرخ یا [ تاج قزلباش ] را نخست سلطان حیدر برای صوفیان و مریدان خود که آن زمان طاقیه ترکمانی بر سر می بستند ترتیب داد صوفیان و مریدان خاندان صفوی که در آغاز کارشاهاسماعیل اول برو گرد آمدند و در راه سلطنت و کشور گشایی و ترویج تشیع یارو پشتیبان وی شدند از نه قبیله ترک بودند از این قرار: رملو شاملو استاجلو شده تکه لو ذوالقدر افشار قاجار ورساق ( رک . هر یک ازین نامها ) و صوفیه قراباغ . گروهی از سران این قبایل از مدتها پیش و شاید از زمان شیخ صفی الدین جد بزرگ خاندان صفوی باین خانواده سر سپرده و در زمره صوفیان صافی و مریدان فداکار ایشان در آمده بودند چنانکه جنید و شیخ حیدر جد و پدر شاه اسماعیل نیز باتکائ فداکاری و اخلاص و جانفشانی این قوم بنام غزا و جهاد با کفار بکشور- گشایی و سلطنت جویی برخاستند و عنوان سلطان را که نشان قدرت سیاسی و نظامی بود بر عنوان موروثی روحانی و معنوی شیخ اضافه کردند. پس از آنکه شاه اسماعیل سراسر ایران را تسخیر کرد چون آن همه کشورگشایی و پیروزی که نتیجه جانفشانی و دلیری و فداکاریهای سران قزلباش در راه [ مرشد کامل ] بود آنان در هر ولایت با القاب و عناوین امیرالامرائ و بیگلربیگی و خان سلطان و بیگ حکومت مستقل یافتند و دارای اراضی و املاک پهناور شدند . شاه اسماعیل پس از فتح هر ولایت غنایم و اسیران و زمینهای آنجا را میان سرداران قزلباش تقسیم میکرد بدین ترتیب در سراسر ایران طوایف ترک نژاد و ترک زبان فرمانروا شدند و طبقه ممتاز صاحب قدرتی در کشور پیدا آمد که همه مقامات و منصبهای بزرگ لشکری و کشوری را در دست داشت . بعد از مرگ شاه اسماعیل چون ولیعهدش شاه طهماسب خردسال بود بر قدرت و نفوذ و استقلال امیران قزلباش در دربار شاهی و ولایات مختلف ایران افزوده شد و هر یک از آنان در قلمرو خویش با کمال خودسری و استبداد حکومت میکرد. همینکه دولت صفوی بر تمام ایران حکمروایی یافت و مذهب شیعه در کشور پذیرفته شد کم کم حکومت سیاسی بر قدرت روحانی غلبه کرد و شکوه و جلال [ شاهنشاهی ] مقام و نفوذ معنوی [ پیر مرشدی ] را تحت الشعاع خود ساخت . کلاه سرخ نمدین قزلباش که در زمان شیخ حیدر و شاه اسماعیل نشان صوفیگری و اخلاص و از جان گذشتگی و اطاعت محض از [ مرشد کامل ] بود بادستار زربفت ابریشمین و جیقه و جواهر و پرهای رنگارنگ آراسته شد و نشان نجابت و فرماندهی و قدرت و مقام گردید . از آغاز سلطنت شاه طهماسب با آنکه بظاهر بنیان ارادت و وفاداری و اطاعت سران قزلباش نسبت بمرشد کامل همچنان استوار بود آن ایمان و اخلاص روحانی دیرین کم کم رو بزوال میرفت و بجایش حرص و آز و علاقه بمقامات صوری و دنیوی در دلهای [ صوفیان صافی ] قوت میگرفت چنانکه در سالهای اول سلطنت شاه طهماسب مکرر میان سران طوایف بر سر نیابت سلطنت و مقامات بزرگ درباری و لشکری جنگهای سخت روی داد و حتی در هفتمین سال پادشاهی او یکی از سران طایفه تکلو بنام [ الامه ] امیر الامرای آذربایجان که داعیه وکالت یا نیابت سلطنت داشت با مرشد کامل از در جنگ در آمد و چون شکست یافت بسلطان سلیمان خان خواندگار روم ( سلطان عثمانی ) پناه برد و تاج قزلباش را به مجوزه رومی مبدل کرد و سلطان را بگرفتن ایران تحریض نمود . با مرگ شاه طهماسب اختلاف و نفاق سران قزلباش روز بروز بالا گرفت . دسته ای در قزوین حیدر میرزا پسر و ولیعهد مرشد کامل را با کمال گستاخی و بیرحمی سر بریدند و بفرمان شاه اسماعیل دوم تمام شاهزادگان صفوی را بجز محمد خدا بنده و سه فرزند او یا کشتند و یا کور کردند . دسته دیگر در خراسان عباس میرزا را بشاهی برداشتند و [ کشور قزلباش ] را تجزیه نمودند . سپس همان کسانی که شاه اسماعیل دوم را به سلطنت برگزیده بودند او را بخیانت مسموم کردند و اندک زمانی بعد از آن مادر شاه یعنی زن [ مرشد کامل ] را که با خیره سری و خودرایی ایشان مخالف بود بخیانت و بدکاری متهم ساختند و با کمال بیشرمی آن زن را از آغوش شوهر بیرون کشیده خفه کردند . پس از آن ولیعهد جوانش حمزه میرزا را نیز بدست دلاکی بی سروپا کشتند. کار خودرایی و ایجاد اختلاف و نفاق قزلباش بجایی رسید که دشمنان خارجی ایران را به حمله و تجاوز بر ولایات سرحدی برانگیخت . دولت عثمانی آذربایجان و شروان و ارمنستان را بتصرف در آورد . در داخله کشورهم خراسان از دولت مرکزی عملا جدا شد و بدستیاری سران شاملو و استاجلو سلطنتی جداگانه یافت . شاه عباس از آغاز پادشاهی دریافت که کار سلطنت با خودرایی و اقتدار و نفوذ بسیار سرداران قزلباش در امور کشوری و لشکری سازگار نیست پس مصمم شد که بهر بهانه باشد سران صاحب نفوذ قزلباش را از میان بردارد و قدرت و اختیارات موروثی و استقلال ایشان را محدود کند و چنین کرد و نیز برای آنکه از قدرت نظامی طوایف قزلباش بی نیاز گردد دو دسته سپاه منظم ترتیب داد : یکی از غلامان گرجی و چرکس و ارمنی و سایر اتباع غیر مسلمان خود و دیگر از رعایای تاجیک ( ایرانی ) که تا آن زمان از خدمات لشکری ممنوع بودند در زمان شاه عباس ۳۲ طایفه ( اویماق ) مختلف قزلباش زندگی میکردند . ۱۶ اویماق را ظاهرا بسبب آنکه در جنگها و سفرها و در دیوانخانه شاهی و مجالس مشورت و امثال آن در جانب راست شاه قرار میگرفتند [ اویماقات راست ] و ۱۶ طایفه دیگر را که در سمت چپ شاه جای داشتند [ اویماقات چپ ] میخواندند . عده افراد تمام طوایف قزلباش در زمان شاه عباس بزرگ حدود ۷٠ ٠٠٠ تن بود . از این عده نزدیک ۵٠ ٠٠٠ تن بسربازی و کارهای لشکری مشغول بودند و زندگانی ایشان بخرج خزانه شاه یا از جانب امیران و حکام و سرداران بزرگ قزلباش اداره میشد ۲٠ ٠٠٠ دیگر آزاد زندگی میکردند یعنی از کسی حقوق و مستمری نمیگرفتند و بکار تجارت و کشاورزی و امثال آن اشتغال داشتند و این دسته از نجبای قزلباش بشمار نمی آمدند . افراد یک اویماق غالبا با یکدیگر هیچگونه نسبت خانوادگی نداشتند و یگانه چیزی که ایشان را بهم می پیوست همان نام مشترک قبیله بود . افراد قزلباش کاملا آزاد و مستقل بودند و می توانستند هر وقت بخواهند از حقوق یا مستمری خود چشم بپوشند و ترک خدمت کنند یا از خدمت خان قزلباش بخدمت خان دیگر روند . قزلباشان همیشه سواره بجنگ میرفتند زیرا پادشاهان صفوی اصولا به پیاده نظام توجه و علاقه ای نداشتند. تا زمان شاه عباس اسلحه ایشان بیشتر تیر و کمان و شمشیر و نیزه و خنجر و تبرزین و سپر بود و استفاده از تفنگ را که در سپاه عثمانی بکار میرفت خلاف مردانگی و شجاعت میشمردند . شاه عباس سربازان خود را بتفنگ نیز مجهز کرد و این سلاح تازه هم بر سلاح قدیم افزوده شد ولی سرداران بزرگ باز همان سلاح کهن را بکار میبردند و از حمل تفنگ خودداری میکردند . شاه عباس به غلامان ( قوللرهای ) گرجی و چرکسی و ارمنی خود بسیار علاقه داشت و علی رغم سران قزلباش ایشان را بمقامات بسیار بزرگ لشکری و کشوری منصوب میکرد و اجازه داد که تاج [ قزلباش ] را بر سر گذارند درشان و مرتبت یکسان باشند و بدین نحو [ قزلباشان جدید ] پدید آمدند ۲ - در عهد صفویه نام قزلباش بهمه مردم ایران نیز اطلاق میگشت . یا مملکت قزلباش. در اوایل صفویه بکشور ایران اطلاق میشد . یا هفت ایل قزلباش . گاه هفت ایل ترکمان را که در زمان شاه اسماعیل اتحادیه ای تشکیل دادند و پشتیبان او در تاسیس سلطنت شدند بدین نام خوانند و آنها عبارتند از: استاجلو افشار بهارلو تکلو ذوالقدر شاملو قاجار ( دائره المعارف اسلام ).
سرخ سر، بخشی ازسپاه شاه اسماعیل اول که کلاه سرخ رنگ داشتند
۱ - هر فرد از گروه قزلباش ۲ - ( مطلق ) سپاهیان ایرانی ( صفویان ) یا مملکت ( کشور ) قزلباش . کشور ایران .

معنی کلمه قزلباش در دانشنامه آزاد فارسی

قِزِلباش
قِزِلباش
اصطلاحی ترکی به معنای لغوی کلّه سرخ یا سرخ سر. در دوران عثمانی موسعاً برای توصیف غُلات شیعۀ آناتولی و کردستان به کار می رفت (از اواخر قرن ۷ق/۱۳م). مشخصۀ عمومی قزلباش ها بستن دستار سرخ بود. برخی از محققان قزلباش ها را اخلاف معنوی خُرَمیّه (مُحمَّریه) می دانند که کلاه سرخ برسر می نهادند و ردای قرمز بر تن می کردند. بعضاً تبار معنوی اینان را نیز به مزدکیه می رسانند. در مفهومی خاص تر ترکان عثمانی طرفداران خاندان صفوی را به تحقیر اوباش قزلباش می خواندند. امّا صفویان خود قزلباش را عنوانی افتخارآمیز تلقی کردند. این اصطلاح را از «تاج»، یعنی کلاه سرخ رنگ دوازده ترک شیخان خویش که نشانۀ اعتقاد به دوازده امام شیعیان بود، برگرفتند. عنوان قزلباش نخست بر طوایف ترکمان حامی صفویه اطلاق می شد، امّا بعدها بر عشایر دیگر پشتیبان صفویان ازجمله تالش ها، کردها و لرها نیز تعمیم داده شد. با رسیدن صفویه به قدرت، رابطۀ پیر ـ مرید از عرصۀ مذهبی به صحنۀ سیاسی آمد و پادشاه عنوان «مرشد کامل» را نیز حفظ کرد. قزلباش ها تمامی مناصب مهم نظامی و حکومتی را دراختیار گرفتند. وکیل (معادل وزیر اعظم) امیرالامراء و قورچی باشی را همیشه از میان ایشان بر می گزیدند و حکومت ولایات نیز به عنوان تیول به امیران قزلباش سپرده می شد. به خدمت گرفتن «غلامان» چرکس و گرجی در جرگۀ سربازان از عهد شاه طهماسب تا شاه عباس اول تدریجاً از قدرت و اهمیت قزلباش ها کاست و سرانجام به ضعف سپاهیان صفوی انجامید. ینی چری های عثمانی در دنیای اسلام فقط قزلباش ها را به دیدۀ احترام توأم با کینه می نگریستند. در افغانستان یک گروه اقلیت شیعی به نام قزلباش در اطراف کابل و دره های حاشیۀ هزاره جات زندگی می کنند. اینان اخلاف سپاهیانی هستند که نادرشاه افشار در آن جا مستقر کرده بود.

معنی کلمه قزلباش در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] قزلباش ها از تیره های مغولی مهاجر به ایران و آسیای صغیر بودند و شاخه نظامی و ارتش پادشاهی صفویان را تشکیل دادند. قزلباشان در کنار پادشاه و علما، سه رأس مثلث قدرت را تشکیل می دادند. گزارش های متنوع تاریخی نشان می دهد هر کدام از این سه رأس در فراز و فرودهای تاریخی دچار شدت و ضعف شده و با هم رقابت داشته اند. قزلباشان که ابتدا صوفی مسلک و از پیروان طریقت صفوی و مریدان شیخ حیدر بودند، برخلاف گسترش سنی گری در حکومت عثمانی، به مذهب تشیع، گرایش یافته و بر اعتقاد خود متعصب بودند. تشکیل و پایداری پادشاهی صفوی، تقویت و گسترش توان نظامی کشور ایران و از میان رفتن تشکل های خرد مثل جوانمردان از پیامدهای تشکیل ارتش قزلباش به شمار می رود. برخی خاندان و تبارهای قزلباش از زمان صفویه و پس از آن به مناطق مختلف کوچ کردند و در بیشتر جاها کلمه «قزلباش» مترادف شیعه به کار می رود.
این عبارت ترکی، از دو بخش شکل یافته: قزل + باش
«قزل» در زبان ترکی به معنای سرخ و زرین به کار رفته است. همانندهای این کلمه مانند ماهی قزل آلا، رودخانه قزل اوزن، قزل امام (اشاره به گنبد طلایی امام رضا)، قزل گول (گل سرخ) و شهر قزلجه، در ترکی به کار رفته است. واژه «باش» هم به معنای «سر» (عربی: رأس) است که در دو مصداق سر یک شخص یا سر یک گروه مانند فرمانده به کار می رود که در مصداق دوم با اضافه «ی» به کار می رود مانند «یوزباشی» که به معنای فرمانده گروه صدنفره است .
[ویکی شیعه] قزلباش (ابهام زدایی). قزلباش ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
[ویکی شیعه] قزلباش (افغانستان). قِزِلباش، یکی از اقلیت های قومی شیعه مذهب در افغانستان. بیشتر قزلباش ها ترک تبارند و در مناطق مختلف افغانستان پراکنده اند، اما شمار زیادی از آنها در چنداول کابل ساکن اند. قزلباش ها بر خلاف بیشتر اهالی شیعه افغانستان، از ابتدا شهرنشین بوده اند.
قزلباش های افغانستان، گروهی از بازماندگان سپاه قزلباشند که به فرمان نادرشاه افشار، قندهار را فتح کردند و سپس در قندهار و کابل و هرات ماندگار شدند. برخی منابع، پیشینه قزلباش های افغانستان را به زمان شاه اسماعیل اول صفوی رسانده اند که عده ای از قزلباش ها با شاهزادگان و امیران صفوی که به حکومت بخش هایی از افغانستان فعلی منصوب می شده اند، به آنجا رفته و در مناطق مختلف ساکن می شده اند.
قزلباش ها همواره مسلمان و شیعی مذهب بوده اند، تا آنجا که در محل های اقامت آنان، کلمه قزلباش مترادف با کلمه شیعه به کار می رفته است.

جملاتی از کاربرد کلمه قزلباش

شکوفه چون سپه روم روی گردانده است شده است تا چو قزلباش جلوه گر لاله
در محدوده آذربایجان در گذشته و قبل از گسترش زبان ترکی آذربایجانی، زبان آذری (پهلوی) رایج بود که به مرور پس از ورود و اسکان قبایل تُرک و قزلباش به خصوص در دوره سلجوقیان و صفویه، و ترک سازی به فراموشی سپرده شد.
حذر از تیر آن ترک قزلباش که چشم مست دارد غمزه جماش
وآن روز که شمشیر قزلباش برآشفت در دیدهٔ رومی‌ به شب تیره وسن را
سرو سر خیل قزلباش که بر خاک درش می‌نهد ترک قزل پوش فلک پیشانی
پناه قزلباش کاندر شکوهش قدر باشکوه قزل ارسلانی
با توجه به شکل‌گیری پدیده‌ها بر مبنای اراده و ذهنیتِ نویسنده، قزلباش اعتقاد دارد که و باز هم سفر اثری تخیلی محسوب نمی‌شود، بلکه اثری قراردادی و برگرفته از تابع‌های ذهنی خودِ نویسنده است. هر سه سفر بلافاصله در اولین ایستگاه، وضعیتی ثابت پیدا می‌کنند و بر خلاف سفرهای تجربیِ مبتنی بر خودشناسی که به چندین ایستگاه و مکان جغرافیایی وابسته‌اند، این سه سفر در یک ایستگاه خلاصه می‌شوند. این وضعیت باعث می‌شود شخصیت‌ها نتوانند چندان جلو بروند و اگر هم پیش بروند، به عقب برمی‌گردند. از سوی دیگر، رویدادهای مهمی در داستان وجود ندارد که حجمِ بالای آن را توجیه کند. همچنین رمان سرشار از «خوداظهاری، توصیف و برون‌فکنی» است که چندان ارزش داستانی ندارند.
پس از آن القاسب میرزا همراه با لشکری از عثمانی‌ها به همدان و سپس قم رفت و آنجا را غارت کرد. پس از آن به کاشان رسید، اما با شنیدن خبرِ آمدن شاه تهماسب یکم به آن حدود، متوجه اصفهان شد؛ ولی مردم اصفهان پایداری سختی کردند و او موفق به تصرف این شهر نشد و با رسیدن بهرام میرزا (برادر خودش، که سردار سپاه شاه تهماسب بود)، به‌سوی فارس رفت و مردم قلعه ایزدخواست را قتل‌عام کرد؛ ولی شیراز را نتوانست تصرف کند و از ترس سپاهیان قزلباش رهسپار خوزستان شد.
بوی کلفت نشنیدم ز گل تاج خروس تا نگردید قزلباش نما در کشمیر
سربازان و مقامات قزلباش در پاکستان امروزی در زمان بازگشت همایون از تبعید در ایران صفوی و بازسازی امپراتوری گورکانی، مستقر شدند. همایون شاه سرزمین‌های جنوب آسیایی را در جنگ با پشتون‌ها، شیر شاه سوری، از دست داده بود که با کمک ایرانیان بعد از ۱۵ سال در ۱۵۵۵ باز پس گرفت.
شاهسَوَن (شَسَوَن) مرکب از شاه (شه) فارسی و سَوَن ترکی است. این بخشی از ایل که در ساوه هستند پس از رسیدن قشقایی‌ها به فارس در دوران صفویه از قشقایی‌ها ترد شده و مستقل شدند. بخشی دیگری از شاهسون بغدادی که در استان قزوین هستند از آذربایجان به دلیل نام معلوم به خرقان کوچیدن. شاهسون به معنای دوستدار شاه می‌باشد. ایل شاهسون یک اتحادیهٔ میان طایفه‌هاست که در زمان شاه عباس صفوی از ادغام شماری از تیره‌های قزلباش و به منظور تضعیف سرکردگان قزلباش ایجاد شد.
این کجکله ترک قزلباش کدامست آشوب دل و دین بود این فتنه چه نامست
رودخانه دبد یا سابقا بورچالا در روسی،این نام را به اوِزد بورچالی داد.با این حال این منطقه در گرجی بورچالُ،در ارمنی بورچالو و در آذربایجانی بورچالی شناخته می شد.بومیان ترک به دنبال سیاست شاه عباس صفوی بعد از نبرد های موفقیت آمیز او در مقابل پادشاهی های کارتلی و کاختی،در دره رودخانه دبد ساکن شدند که منجر به شکل گیری خانات قزلباش شد.منطقه بعدا در قرن هجدهم باز هم به پادشاهی کارتلی ملحق شد و متعاقبا در سال ۱۷۶۲ به پادشاهی کارتلی کاختی ملحق می شد.در سال ۱۸۰۱ به دنبال ضمیمه سازی گرجستان شرقی توسط روسیه،بورچالی بخشی از استانداری گرجستان روسیه بود.