معنی کلمه قرقر در لغت نامه دهخدا
قرقر. [ ق ُ ق ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن واقع در 20000 گزی جنوب خاور داران و7000 هزارگزی راه داران به سمندگان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی ، هوای آن معتدل. 271 تن سکنه دارد. محصول آن غلات آبی و دیمی ، کتیرا و شغل اهالی زراعت است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
قرقر. [ ق َ ق َ ] ( اِخ ) نام جد ابومحمد عبداﷲبن عمربن احمدبن قرض حافظ راوی است. وی از علی بن محمدبن منصور هاوی روایت کند و ابوالحسین محمدبن احمدبن جمیع غسانی از او روایت دارد. ( انساب سمعانی ).
قرقر. [ ق ُ ق ُ ] ( اِ ) غرغر. رجوع به غرغر شود.
قرقر. [ ق ُ ق ُ ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).