قرارنامه

معنی کلمه قرارنامه در لغت نامه دهخدا

قرارنامه. [ ق َ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) عهدنامه. || شرطنامه. || نامه ای که در قرار و مدار چیزی نویسند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه قرارنامه در فرهنگ عمید

۱. (سیاسی ) عهدنامه.
۲. (حقوق ) قرارداد.

معنی کلمه قرارنامه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عهد نامه ۲ - شرط نامه .

جملاتی از کاربرد کلمه قرارنامه

«بنابر قرارنامه "کرشش" معلم توپخانه، متعهد گردیده: در "مکتب‌خانه پادشاهی تدریس کند؛ به تعلیم بپردازد؛ هرگاه شکایتی داشته‌باشد راست به راست و بدون واسطه دیگر (یعنی بدون دخالت سفارتخانه اجنبی) به دولت مراجعه نماید؛ و خلاف عادات و قواعد مملکت ایران کاری از او سر نزند. مدت خدمت پنج سال در نظر گرفته شد، و مأخذ کلی مواجب هر کدام شش‌صد تومان در سال معین گردید.»