معنی کلمه قبایی در لغت نامه دهخدا
قبایی. [ ق ُ ] ( اِخ ) ابراهیم بن علی بن حسین قبایی فرغانه ای مکنی به ابواسحاق صوفی از شیوخ صوفیه است که طریقتی مستقیم و باطنی پاک و نیکو و رفتاری خوش داشت. وی در قرآن بسیار تدبر میکرد و اغلب ساکت و آرام بود. در ماوراءالنهر به دنیا آمد و در کودکی از شهر خود بیرون رفت و به خراسان و عراق وحجاز سفر کرد و در صور اقامت گزید و در همان شهر بمرد. بسیاری از وی حدیث کنند. او را سماعی صحیح بود نزدیک چهل سال در صور زندگانی کرد. از او سال تولدش را پرسیدند گفت 394 یا 395 هَ. ق. در دهم جمادی الاخر سال 471 هَ. ق. وفات یافت و پس از او صوفیه را پیری به پرهیزگاری و پارسائی او نبود. ( معجم البلدان ).
قبایی. [ ق ُ یی ی ] ( اِخ ) افلح بن سعید انصاری از محدثان است. وی از عبداﷲبن رافع و محمدبن کعب و محمدبن یزیدبن سفبن روایت کند و از او زیدبن حباب و عیسی بن یونس روایت دارند. ابوحاتم بن حبان گوید: او پیرمردی است از مردم قبا که در مدینه سکونت کرد و احادیث موضوع روایت کرد و احتجاج به قول او و تمسک به روایات او روا نیست. ابوعلی غسانی گوید: افلح بن سعید قبایی در قبای مدینه سکونت نمود و بدان منسوب گردید. وی از عبداﷲبن رافع مولی ام سلمه روایت کند و از او ابوعامر عقدی و جز او حدیث دارد. وی به سال 260 هَ. ق. وفات یافت. ( سمعانی ). یحیی بن معین گوید: روایت افلح بن سعید را باکی نباشد و ابوحاتم رازی گوید افلح بن سعید پیرمردی است پارسا و شایسته. ( سمعانی ) ( معجم البلدان ).
قبایی. [ق ُ یی ی ] ( اِخ ) رزق اﷲبن محمدبن ابوالحسن بن عمر قبایی فرغانه ای مکنی به ابوسعد و معروف به ابوالمکارم وی از مردم قبا ( یکی از شهرهای فرغانه ) است که در بخارا میزیست. او از ادیبان شایسته بود و مؤلف معجم البلدان گوید: من از وی روایت شنیدم. ( معجم البلدان ).
قبایی. [ ق ُ یی ی ] ( اِخ ) عاصم بن سعیدبن عامر انصاری مدینی بن یزیدبن حارثة از راویان است. وی از یحیی بن سعید انصاری و موسی بن محمدبن ابراهیم روایت کندو از او ابومصعب احمدبن ابوبکر زهری و محمدبن صباح روایت دارند. ابن ابی حاتم گوید: درباره او از پدرم پرسیدم مرا پاسخ داد که وی پیرمردی است راستگو که دوحدیث منکر روایت نموده است. و از یحیی بن معین درباره او سؤال شد، گفت من او را نمی شناسم. ( سمعانی ).