قالم
معنی کلمه قالم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه قالم
سرگشتگی حالم تو فهم کن از قالم کای هیزم از آن آتش برخوان که و ان منکم
من صد ورق حکایت، از هر نمط چو بلبل دارم ولی ندارد، گل برگ قیل و قالم
محفل آرای شبستان خیالش می شوم بی تکلف صحبت بی قیل و قالم آرزوست
لسان قالم اگر بسته شد چه غم دارم زبان حال نخواهد مؤونت گفتن
دوش در بزم خموشان یک نفس دادند جای حالتی آمد که کرد از قیل و از قالم خلاص