قال و قیل

معنی کلمه قال و قیل در لغت نامه دهخدا

قال و قیل. [ ل ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. ( مهذب الاسماء ). هیاهو. سر و صدا : اگر میخواهد که از اینهمه قال و قیل برهد و طمع جهانیان از ولایت وی بریده گردد چرا بنام سلطان خطبه نکند. ( تاریخ بیهقی ).
شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی
در قال پادشاهان قیلی مگر نباشد.ساوجی.

معنی کلمه قال و قیل در فرهنگ فارسی

هیاهو سر و صدا

جملاتی از کاربرد کلمه قال و قیل

ای برون از وَهْم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من
غم برکنار و صحبت حالست در میان فیّاض هان خبر نکنی قال و قیل را
زین همه گفته قال و قیل آمد حال کوران و حال پیل آمد
بی هرزه عمر میگذرانیم و حاصلی جز آفت دماغ و دل از قال و قیل نیست
قومی که به خاک مرگ سر بازنهند تا حشر ز قال و قیل خود باز رهند
رخ از نبید مسائل به زیر گلبن علم به قال و قیل تو را لعل فام باید کرد
ببردند بعد از همه قال و قیل بر شاه صندوق لوط و خلیل
دلم از قال و قیل گشته ملول ای خوشا خرقه و خوشا کشکول
تمام درهٔ دربند، زعفرانی‌رنگ ز قال و قیل بسی زاغ‌های زشت‌آهنگ
دیدیم به شهر قال و قیل است صحبت زنگار بی‌بدیل است