قاف به قاف. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) کران تا کران : روی گیتی پر از سلف شد و لاف همه زرق است و شید قاف به قاف.اوحدی.گرم این است رفته قاف به قاف بی سؤال و جواب و منت و لاف.اوحدی.
جملاتی از کاربرد کلمه قاف به قاف
ورد من در توشد ز قاف به قاف کسب قوّال و مایه قوّاف
خط دو ویرانه ده، گو مشور امضا بس است قاف به قاف جهان، زیر قلم داشتن
تو را قاف به قاف فلک گرفته کرم همین به خوان مه و خورشید می کند نانی
زنجیر فلک گردد حبلالله مظلومان کز قاف به قاف از دین یک تار کشد عدلش
کرم اینست رفته قاف به قاف بیجواب و سال و منت و لاف
پیش رخ بستهای، ز قاف به قاف تتق از زر نگار گوهر باف