قاطرچی

معنی کلمه قاطرچی در لغت نامه دهخدا

قاطرچی. [ طِ ] ( ص مرکب ) آنکه قاطرها را نگهداری و راهنمائی کند. قاطربان. استروان. استربان. بغال. چاروادار.چارپادار. پاسبان و خدمتگار استر. ( ناظم الاطباء ).
قاطرچی. [ طِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیّه. در 16هزارگزی شمال باختری ارومیه و6هزارگزی باختر شوسه ارومیّه به سلماس واقع و دره و معتدل مالاریائی است. 135 تن سکنه دارد. آب آن از نازلوچای و محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، حبوبات ، کشمش و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قاطرچی. [ طِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. در 43هزارگزی جنوب باختر کوهدشت و 43هزارگزی جنوب باختری اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت واقع است. موقع جغرافیائی آن تپه ماهور و معتدل مالاریائی است. 120 تن سکنه دارد. آب آن از نهر و چاه و محصول آن غلات ، تریاک ، لبنیات ، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفه سوری بوده چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه قاطرچی در فرهنگ عمید

کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل ونقل می کند، قاطربان، قاطردار، استربان.

معنی کلمه قاطرچی در فرهنگ فارسی

( صفت ) قاطربان .

جملاتی از کاربرد کلمه قاطرچی

تیوای بشیر، قاطرچی پیر که آشنا به جاده‌های نرفته و پنهان است، این بار اجیر شده مرد زرگری است که در اثر بمباران شیمیایی نابینا شده است. زرگر به خاطر آنچه همراه خود دارد و نیز به خاطر عدم اطمینان به قاطرچی نگران است و این نگرانی با پیوستن عده ای دیگر از آسیب دیدگان فزونی می‌گیرد و این تازه آغاز سفری هولناک و ویرانگر است.