معنی کلمه قادری در لغت نامه دهخدا
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زهاب بخش سرپل زهاب شهرستان قصر شیرین ، در 19000گزی شمال سرپل زهاب و کنار راه فرعی باویسی و در دشت واقع و هوای آن گرمسیر مالاریائی است. 250 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه دله شیر و محصول آن غلات و دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه شهرستان نائین. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) ضیاءالدین افندی محمد قادری ملقب به حاتمی. مولدوی به موصل. علامه زمان خود بود و مردمان از اطراف و اکناف در علوم عقلی و نقلی به او مراجعه میکردند. در شیوائی و رسائی سخن کسی به پای او نمیرسید. از اوست : کتاب السعاده که به سال 1309 هَ. ق. در آستانه به چاپ رسیده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1478 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) عبدالسلام طیب بن محمد مکنی به ابومحمد از بزرگان علماء است. وی در شهر فاس تولد یافت و با کوششی تمام به کسب علوم و معارف اشتغال ورزید تا در روایت و تدریس آنها ماهر گشت و براقران و امثال خود پیشی گرفت. علم و دانش و زهد و تقوی را تؤاماً دارا بود و به تدریس و بحث و تألیف و مناظره پرداخت و بیشتر تخصص او در علم انساب خصوص انساب قریش است. نزدیک به سی تألیف دارد از اوست : 1- الاشراف علی نسب الاقطاب الاربعة الاشراف. 2- الجواهر المنطقیه و این منظومه ای است در منطق که هلالی آن را شرح کرده است. 3- الدر السنی فی بعض من بفاس من النسب الحسینی. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1478 و 1479 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) غلام محمدالدین برهان از علماء متأخر است.از اوست : 1- العروة الوثقی فی الدنیا و العقبی در فضیلت درک خدمت پیغمبر و معاشرت روحانی با او. این کتاب به سال 1330 هَ. ق. در حیدرآباد چاپ شده است. 2-الوسیلة العظمی فی الدارین لمن له الشفاعة الکبری فی الکونین. این کتاب مشتمل است بر ادله جواز قیام هنگام ذکر ولادت ( ؟ ) حضرت رسول. آن را در مدینه طیبه به سال 1331 هَ. ق. به اتمام رسانده و در حیدرآباد به چاپ رسیده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1479 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) لکنوی ، محمد عبدالحمید انصاری حنفی. ازعلماء است. از اوست : الحل الضروری لمختصر القدوری در فقه حنفی و آن شرحی است بر کتاب مختصر قدوری که درهند چاپ شده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1479 ).