معنی کلمه فرشه در لغت نامه دهخدا
فرشة. [ ف َ ش َ ] ( ع اِ ) راه هموار در زمین. ( از اقرب الموارد ).
فرشه. [ ف ُ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) فرش. شیر حیوانات نوزاییده که فله نیز گویند. ( انجمن آرا ). فرش و آغوز و فله و شیر نوزائیده. ( ناظم الاطباء ). شیری است که با زرده تخم مرغ به آتش نرم بجوشانند تا غلیظ و شبیه به آغوز شود و در افعال مثل لباست. ( تحفه حکیم مؤمن ).آغوز. فله. ماک. زهک. ( یادداشت به خط مؤلف ). فرش است که آغوز و فله باشد. ( برهان ). رجوع به لبا شود.
فرشه. [ ف ُ ش َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه شهرستان کاشمر، واقع در دامنه. معتدل و دارای 1026تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و بادام است. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).