فرخندگی

معنی کلمه فرخندگی در لغت نامه دهخدا

فرخندگی. [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] ( حامص ) یمن. میمنت. فرخی. مبارکی. خجستگی. ( یادداشت به خط مؤلف ). خجستگی و میمونی. ( آنندراج ) :
بزرگی و شاهی و فرخندگی
توانایی و فر و زیبندگی.دقیقی.به فرخندگی شاه فیروزبخت
یکی روز برشد به فیروزه تخت.نظامی.

معنی کلمه فرخندگی در فرهنگ عمید

میمنت، سعادت، خجستگی.

معنی کلمه فرخندگی در فرهنگ فارسی

خجستگی مبارکی میمنت خوش اقبالی یمن .

جملاتی از کاربرد کلمه فرخندگی

بخورد آب حیوان به فرخندگی بقای ابد یافت در زندگی
عید عرب گشادبه فرخندگی علم فرخنده باد عید عرب برشه عجم
مارس سال ۲۰۱۰، ریکی مارتین در وبسایتش رسماً به عنوان یک همجنسگرا کام اوت کرد: «افتخار می‌کنم که بگویم من یک مرد همجنسگرای خوش‌بختم، من نسبت به کسی که هستم، خیلی احساس فرخندگی می‌کنم.» مارتین گفت: «این سال‌ها در سکوت و بازتابش، مرا قوی‌تر کرد و به من یادآوری کرد که مقبولیت از درون نشأت می‌گیره و این حقیقت به من قدرت داد که بر احساساتی احاطه پیدا کنم که حتی نمی‌دونستم وجود دارند.»
شب قدر وصلت ز فرخندگی فرح بخش‌تر از فرسنافه است
گر مرا بینی به غم دل شاد دار کان غم عشق است و از فرخندگی است
فال فرخندگی از مصحف گیر مصحفی نورفشان بر کف گیر
«دول رانی» که با فرخندگی بود دوید این خون و با آن خون درآمیخت
آ ژیانگ به معنای خجستگی و فرخندگی است، آ هه به معنی یگانگی و هماهنگی است، آ رو و آ یی به معنای رضایت و شعف از یک آرزو هستند و لی یانگ‌یانگ به معنای شادی است.
ز تختش بخت را فرخندگی داد بقا را از بقایش زندگی داد
تا کشیدی با همه فرخندگی گردنش را زیر طوق بندگی
بمانی بدین فر و فرخندگی که هست از تو ما را به تن زندگی
وان دگر فرخ که از فرخندگی ماند، به عید وان دگر ساغر که از صاحبدلی ماند، به دن