فراموش عهد. [ ف َ ع َ ] ( ص مرکب ) آنکه عهد و پیمان خود فراموش کند. که پابند پیمان نباشد. فراموشکار. بی وفا : چو بیچاره شد پیشش آورد مهد که ای سست مهر فراموش عهد.سعدی.
معنی کلمه فراموش عهد در فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه عهد و پیمان خود را فراموش کند بی وفا ٠
جملاتی از کاربرد کلمه فراموش عهد
دگر به گوش فراموش عهد سنگیندل پیام ما که رساند مگر نسیم شمال
زان فراموش عهد دشنامی کاشکی یادگار داشتمی
تو را گشته گویا فراموش عهد که در جنگ داری چنین جد و جهد