معنی کلمه فراش وار در لغت نامه دهخدا فراش وار. [ ف َرْ را ] ( ق مرکب ) مانند فراش و مستخدم : سپهر از برای تو فراش وارهمی گستراند بساط بهار.نظامی.رجوع به فراش شود.
جملاتی از کاربرد کلمه فراش وار گردون فراش وار کرد خلال از هلال گفت شهنشاه را عید به مهمان رسید سپهر از برای تو فراش وار همی گستراند بساط بهار ای مهینه داوری کت شش جهه فراش وار قبه از هفت اختر و خرگه زنه گردون کنند