فراده
جملاتی از کاربرد کلمه فراده
یکی دوگوش فراده بدین چکامهٔ نغز کهکارنامه شاهست و بارنامه من
مرا بشناس ارنتوانی آشنائی فراده، ارنتوانی درمن آویز من بمگذار! دانی کی من بشناسی که فردا نیت من بدانی و بپذیری. که من نور خود در دل تو قدح کنم یعنی در دل تو او گنم و تا دانی که من آن کنم، ترا شک نماند. انرا نشانی است روشن «تر، از روز روشن» که بر تو پوشیده نبود نور آن وضیای آن. شوب و شک از دل تو بیرون کند گر آن نبود آشنائی فراده و آشنائی جوی از من.
تن فراده ، که بامضای قضا نکند هیچ سود حرب و هرب