فراخ کرد

معنی کلمه فراخ کرد در لغت نامه دهخدا

فراخ کرد. [ ف َ ک َ ] ( ص مرکب ) فراخ کرت. رجوع به فراخ کرت شود.

معنی کلمه فراخ کرد در فرهنگ فارسی

فراخ کرت

جملاتی از کاربرد کلمه فراخ کرد

لطیفه‌ای شنو نیکو: ربّ العزّه ایشان را در آن کوه آن غار پدید کرد، و بنده‌ مؤمن را بوقت رفتن از دنیا چهار دیوار لحد غار وی کرد، چنانک ایشان را در آن غار ایمن کرد از دشمن، مؤمنانرا درین غار ایمن کند از شیطان، گوید: «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» در آن غار بر ایشان رحمت کرد گفت: «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ». هم چنان درین غار لحد بر مؤمن رحمت کند که: «فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ». و چنانک آن غار بریشان فراخ کرد گفت: «وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ»، لحد بر مؤمن فراخ کند بعمل صالح چنانک گفت: «فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ». و خبر درستست که: یفسخ له فی قبره... الحدیث، بالای غار بر ایشان گشوده کرد تا روح هوا و نسیم باد صبا ازیشان منقطع نگردد، همچنین دری از بهشت بر آن روضه مؤمن گشایند تا از جانب جنّات عدن نسیم خوش بوی بر وی همی‌گذرد و مضجع وی خوش همی‌دارد.
شه بر او خواند آفرین بسیار دست و بالش فراخ کرد به کار
کان زمین و آسمان بس فراخ کرد از تنگی دلم را شاخ شاخ