فراخ دل
معنی کلمه فراخ دل در فرهنگ عمید
معنی کلمه فراخ دل در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه فراخ دل
شاه فراخ دل بگه کینه حمله کرد بر خصم دهر چون سپر تنگ تنگ شد
خراب کن ز می ام کاندر این جهان فراخ دل آمده زغم اندر فضای سینه به تنگ
با او فراخ دل شو در بذل جان که نبود زآن ماه خانه روشن مرتنگ روز نان را
بحر فراخ دل بیمنت خورد یمین و ابر گوهر فشان زیارت برد یسار
و رسول (ص) شراک نعلین نو بکرد. آنگاه در نماز چشم وی بر آن افتاد، گفت، «آن کهنه باز آورید» و آن نو بیرون کرد. و چون چنین کرد معلوم شد که گسستگی دل را از مال هیچ علاجی نیست جز به جدا کردن از خود تا دست از مال فارغ نباشد دل فارغ نبود. و از این بود که درویش فراخ دل بود. چون مال بر وی جمع شد لذت جمع بشناسد و بخیل گردد. و هرچه نباشد دل از آن فارغ بود.
به جود تو که ازو حرص تنگ حوصله شد فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا