فراخ دل

معنی کلمه فراخ دل در لغت نامه دهخدا

فراخ دل. [ ف َ دِ ] ( ص مرکب ) پردل. بی باک. || شکم باره و پرخور : مردی بود از بنی خزاعه نام او سلیمان بن عمرو و کنیتش ابوعینان. مردی فراخ دل و خورنده. ( ترجمه تاریخ طبری ).

معنی کلمه فراخ دل در فرهنگ عمید

= فراخ آستین: به جود تو که از او حرص تنگ حوصله شد / فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا (مجیرالدین بیلقانی: ۱۸ ).

معنی کلمه فراخ دل در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پر دل بی باک ۲ - پر خور شکمباره .

جملاتی از کاربرد کلمه فراخ دل

شاه فراخ دل بگه کینه حمله کرد بر خصم دهر چون سپر تنگ تنگ شد
خراب کن ز می ام کاندر این جهان فراخ دل آمده زغم اندر فضای سینه به تنگ
با او فراخ دل شو در بذل جان که نبود زآن ماه خانه روشن مرتنگ روز نان را
بحر فراخ دل بیمنت خورد یمین و ابر گوهر فشان زیارت برد یسار
و رسول (ص) شراک نعلین نو بکرد. آنگاه در نماز چشم وی بر آن افتاد، گفت، «آن کهنه باز آورید» و آن نو بیرون کرد. و چون چنین کرد معلوم شد که گسستگی دل را از مال هیچ علاجی نیست جز به جدا کردن از خود تا دست از مال فارغ نباشد دل فارغ نبود. و از این بود که درویش فراخ دل بود. چون مال بر وی جمع شد لذت جمع بشناسد و بخیل گردد. و هرچه نباشد دل از آن فارغ بود.
به جود تو که ازو حرص تنگ حوصله شد فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا