معنی کلمه فراخ دامن در لغت نامه دهخدا فراخ دامن. [ ف َ م َ ] ( ص مرکب ) فراخ دست. ( آنندراج ). آنچه دامنش گسترش دارد : در جیب دل نگنجد عشق فراخ دامن آیینه سکندر آیینه دان ندارد.ملا قاسم مشهدی ( از آنندراج ).رجوع به فراخ دست شود.
جملاتی از کاربرد کلمه فراخ دامن گفتند تیغ بار که هست از ازل تو را عین فراخ دامن عون خدا سپر شناسد آنکه بپوشد برهنه پائی را که نفع آبله های فراخ دامن چیست جودی فراخ دامن و چشمی پر فکری درست و چهری دیداری