فراح. [ ف َ ] ( ع اِمص ) شادی و خرمی و شادمانی و سرور. || شوخی و بی پروایی. || ولگردی. ( ناظم الاطباء ). در منتهی الارب و اقرب الموارد صورت مصدری به اینگونه ضبط نشده است. رجوع به فرح شود. فراح. [ ف َ ] ( اِخ ) نام جایی است که در شعر جعدی آمده است. ( از معجم البلدان ). فراخ. رجوع به فراخ شود.
معنی کلمه فراح در فرهنگ فارسی
نام جایی است که در شعر جعدی آمده است .
جملاتی از کاربرد کلمه فراح
رَبَّنا خداوند ما! لا تُزِغْ قُلُوبَنا مجسبان دلهای ما را بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا پس آنکه راه نمودی ما را وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً و ما را از نزدیک خود رحمتی بخش إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (۸) تویی که تویی خداوند فراح بخش نیکو دار.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراح بخشایش مهربان، الْحَمْدُ لِلَّهِ ثنا بسزا اللَّه راست، الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ آن خدای که او راست هر چه در آسمانها و زمینهاست، وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ و او راست ستایش بخدای در آن جهان، وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱) و اوست راستدان راست کار در کار خویش آگاه.