فر و زیب

معنی کلمه فر و زیب در لغت نامه دهخدا

فر و زیب. [ ف َرْ رُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شکوه و زیبایی :
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی
با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب.رودکی.

جملاتی از کاربرد کلمه فر و زیب

شاها ز تندرستی تو طبع روزگار امسال فر و زیب زیادت ز پار یافت
فرو مانده حیران در آن فر و زیب که سیمای دولت بود دل‌فریب
سخن در جهان فر و زیب از تو یافت چو خورشید نور سخن از تو یافت
پرورده همچو بیضه مرغ آفتاب را طاوس فر و زیب تو در زیر بال حسن
به بالا همی بگذرد فر و زیب بترسم که فردا ببیند نشیب
به آرایش چهره و فر و زیب نباید که گیرندت اندر فریب
از خوشی و خرمی چو دار سلام است با فر و زیب تو هر مقام سمرقند
سواری که باشد ورا فر و زیب نگیرد ورا رستم اندر فریب
که آیم ببوسم رکیب تو را ستایش کنم فر و زیب تو را
یارب این شهزاده و آن شاه با اقبال و بخت تا ابد باشند بهر فر و زیب تاج و تخت