معنی کلمه فجاء در لغت نامه دهخدا
فجاء. [ ف َج ْ جا ] ( ع ص ) قوس فجاء؛ کمان که زه از قبضه اش دور باشد. ( منتهی الارب ).
فجاء. [ ف َج ْءْ ] ( ع مص ) گاییدن زن را. ( منتهی الارب ).
فجاء. [ ف َج ْءْ ] ( ع مص ) گشاده سینه گردیدن کمان از زه. ( منتهی الارب ). || کلان شکم شدن ناقه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) میان دو پاشنه شتر. || ج ِ فجوة. ( منتهی الارب ). رجوع به فجوة شود.