فتح موصلی

معنی کلمه فتح موصلی در لغت نامه دهخدا

فتح موصلی. [ ف َ ح ِ م َ / مو ص ِ ] ( اِخ ) از بزرگان و متقدمان مشایخ موصل است. بشر حافی از نظیران اوست. هفت سال پیش از بشر حافی به سال 220 هَ. ق. از دنیا رفته است. روز عید اضحی در کوی ها می گذشت. آن قربانها دید که میکردند، گفت خدایا دانی که چیزی ندارم که برای تو قربان کنم. من این دارم. پس انگشت بر گلو نهاد و بیفتاد. بنگریستند، برفته بود و خطی سبز بر گلوی وی ظاهر. ( از نفحات الانس ص 47 ). در ورع و مجاهده بغایت بود و حزنی و خوفی غالب داشت و خود را پنهان میداشت از خلق ، تا حدی که دسته ای کلید بر هم بسته بود برشکل بازرگانان ،هر کجا رفتی [ آن کلیدها ] در پیش سجاده بنهادی تا کسی ندانستی که او کیست... نقل است که روزی فتح را سؤال کردند از صدق ، دست در کوره آهنگری کرد، پاره ای آهن تافته بیرون آورد و بر دست نهاد و گفت : صدق این است... ( از تذکرةالاولیاء عطار چ نیکلسن ج 1 ص 274 ).

معنی کلمه فتح موصلی در فرهنگ فارسی

از بزرگان و متقدمان مشایخ موصل است بشرحافی از نظیران اوست .

جملاتی از کاربرد کلمه فتح موصلی

و محبان بسیار بدین درجه رسیده اند. زن فتح موصلی را ناخن بشکست که بیفتاد بخندید. گفتند، «درد نیافتی؟» گفت، «شادی ثواب این آگاهی درد ببرد». سهل تستری علتی داشت، دارو نکردی. گفتند، «چرا دارو نکنی؟» گفت، «ای دوست ندانی که زخم دوست درد نکند؟» جنید گفت سری سقطی را گفتم که محب الم یابد؟ گفت، «نه»، گفتم، «و اگر به شمشیر بزنند؟» گفت، «نه و اگر هفتاد ضربت از شمشیر بزنند».
و ابومحمد حریری یک سال به مکه مقام کرد که سخن نگفت و نخفت و پشت باز نگذاشت و پای دراز نکرد. ابوبکر کتانی وی را گفت، «این چون توانستی؟» گفت، «صدق باطن من بدان است ظاهرا مرا قوت داد». یکی می گوید که فتح موصلی را دیدم که می گریست و آب دیده با خون آمیخته، گفتم، «این چیست؟» گفت، «مدتی بر گناهان آب گریستم اکنون خون می گریم بر آن اشک خویش که نباید به اخلاص نبوده باشد». وی را به خواب دیدند. گفتند که خدای تعالی با تو چه کرد؟ گفت، «مرا عزیز کرد بدان گریستنها. و گفت به عزت من که چهل سال صحیفه اعمال تو ملایکه بیاوردند در وی هیچ خطا نبود».