فاعل مختار
معنی کلمه فاعل مختار در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه فاعل مختار
بنده را حق فاعل مختار کرد عقل و هوش و قدرتش ایثار کرد
روز ازل که فاعل مختار تا ابد بر دست اعتبار تو می داد اختیار
قول صادر ز فاعل مختار چار نوع است گوش با من دار
ناله از گردون به نیک و بد مکن کش نیک و بد فاعل مختار داند چرخ از تهمت بری است
دگر که فاعل مختار اوست فعل ازوست وجود گیرد نیک و بد آنچه کرده فضاست
سر تسلیم نهادیم به زانوی رضا که به تفسیر قضا فاعل مختار شدیم
به تولای فنا از در امکان و وجوب حایل جبر منم فاعل مختار منم
بودهام من فاعل مختار تو تو مرا مفعول مطلق بودهای
شدی به ملک تن خویش فاعل مختار عدول وقت تحکم ز عدل و داد مکن
توانائی: صفت فاعل مختار را گویند.