غنچه وار

معنی کلمه غنچه وار در لغت نامه دهخدا

غنچه وار. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) بسان غنچه. مانند غنچه :
نگیرد هیچکس در دامن محشر گریبانت
اگر دامان خود را جمع سازی غنچه وار اینجا.صائب تبریزی.

معنی کلمه غنچه وار در فرهنگ عمید

غنچه مانند، به سان غنچه.

معنی کلمه غنچه وار در فرهنگ فارسی

بسان غنچه مانند غنچه .

جملاتی از کاربرد کلمه غنچه وار

وقف دندان ندامت شد لب من غنچه وار آرزوی بوسه زان کنج دهن دارم هنوز
چون گل زری که هست به می گر دهی بباد به زانکه غنچه وار زنی بر میان گره
در عهد خوبی تو گذارند گلرخان گاهی به روی و گاه به دل غنچه وار دست
حلقی که نیست بسته پیمانش غنچه وار مجروح کردن است به سیلی بنفشه سان
دل از گشایش لبها چو پسته نگشاید خوش است از ته دل غنچه وار خندیدن
سیدا سر در گریبان برده بودم غنچه وار چون نسیم صبحدم آمد سراغم کرد و رفت
جنون کجاست که دستی به کار بگشاییم ز کار چرخ گره غنچه وار بگشاییم
ز سر عشق تو چون غنچه وار دارم لب که سر عشق تو نتوان در این جهان گفتن
دوشیزگان خاطر من بین که غنچه وار بر رخ گرفته اند ز تو شرمسار دست
چون خرده زری که ترا هست رفتنی است در آستین گره چه کنی غنچه وار دست؟