غنچه دهان. [ غ ُ چ َ / چ ِ دَ ] ( ص مرکب ) زیبارویی که دهان وی بسان غنچه گل باشد. کنایه از معشوق و معشوقه. ( از ناظم الاطباء ). از اسماء محبوب. ( آنندراج ) : کشت مرا دلش به کین ، هست لبش گوا بر این خامشی گواه بین ، غنچه دهان کیست او.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 658 ).غنچه دهان من بیا تنگدلی من ببین بی تو چگونه زنده ام سنگدلی من ببین.امیرخسرو ( از آنندراج ).
معنی کلمه غنچه دهان در فرهنگ عمید
معشوق زیبا که دهانش به سان غنچۀ گل باشد.
معنی کلمه غنچه دهان در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - زیبارویی که دهان وی بسان غنچه گل باشد ۲ - معشوق معشوقه .
جملاتی از کاربرد کلمه غنچه دهان
سحر به باغ گذشتی گشاد غنچه دهان که بوسه ای برباید ز لعل خندانت
دلم ز قرب تو ای خط عنبرین داغ است که راه حرف به آن غنچه دهان داری
گر دلم را بشکافد چو گل آن غنچه دهان یابد از شوق خود آغشته به خون ته به تهش
گل را شود از شرم شکر خنده فراموش بیند به تبسم اگر آن غنچه دهان را
عقده در کار من از غنچه دهان دگرست ناخن گل نگشاید گره از کار مرا
امید خراج از عدم آباد، فضولی است ما را طمع بوسه ازان غنچه دهان نیست
برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست دولت ابر بهار گذران اینهمه نیست
بر تنگ شکر غیرت من تلخ کند عیش هر چند مرا تنگدل آن غنچه دهان کرد
کردهاند از غمت آنان جگرم خون ایگل که ترا لاله رخ و غنچه دهان ساختهاند
جامی این گونه کزان غنچه دهان تنگدلی زود باشد که چو گل جامه درانت بینم