غمند
معنی کلمه غمند در فرهنگ عمید
جملاتی از کاربرد کلمه غمند
عاشقان جمله کشتگان غمند منم آنکس که غم گسارم کشت
عالمی در غمند و ماتم، از آنک عمل و علم و فضل، گشت یتیم
که یکسر ز بهر طغان در غمند شب و روز با دیده پرنمند
شاها، موافقان که جگر تشنه غمند سیر از شراب خلد چه شیخ و چه شاب کن
باده نوشان که همدم مایند عاشق بی غمند تا دانی
ظالم و مظلوم سر مست غمند عاقل و دیوانه همدست همند
افسون غمند باده و مستی بر لشکر غم گمار، افسون را
ناصحان پیوسته از فر تو شاد و بی غمند حاسدان همواره ز اقبال تو در تیمار و غم
بینوایانند اما گنجداران غمند تیره روزانند اما آفتاب عالمند
مردم از گریه ی من غرقه دریای غمند تا عنان نظر از دست مصالح دادم