معنی کلمه غمخوارگی در لغت نامه دهخدا
چون مردن تو مردن یکبارگی است
یک بار بمیر این چه غمخوارگی است.خیام.باید که در حضرت فخرالدوله در باب ما و اعتنا به مهم ما انواع نصایح دریغنداری ، و این غمخوارگی و تعصب به حسن کفایت خویش درگردن همت او بندی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 111 ).
ز شیرین قصه آوارگی کرد
به دل شادی به لب غمخوارگی کرد.نظامی.خنده به غمخوارگی لب کشاند
زهره بخنیاگری شب نشاند.نظامی.به غمخوارگی چون سر انگشت من
نخارد کسی در جهان پشت من.سعدی ( بوستان ).در تعطف و تحنن و محبت و غمخوارگی زیادتی نموده است. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 81 ). به کرشمه غمخوارگی تفقد نمودن... بر صحرای غمخوارگی ایشان کاشتن. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 143 ).