غمامه

معنی کلمه غمامه در لغت نامه دهخدا

( غمامة ) غمامة. [ غ َ م َ ] ( ع اِ ) ابر. ابر سفید. ج ، غَمام ، غَمائِم. ( منتهی الارب ). واحد غمام. ابر سپید که همه جای آسمان بپوشد. سحابة. || اسفنج. ج ، غمامات. در الجماهر بیرونی ص 38 آمده : و منها ( من عیوب الیاقوت ) غمامة صدفیة بیضاء متصلة به من جانب ، و یسمی الاسین - انتهی. رجوع به غمام ، غمامات و اسفنج شود.
غمامة. [ غ ِ م َ ] ( ع اِ ) دهن بند ستور. ( مهذب الاسماء ). پتفوزبند شتر و جز آن ، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج ، غَمائِم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. ( از اقرب الموارد ). || خرقه ای که بدان چشم و بینی ناقه را بندند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || غلاف سر نره کودک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فلقةالصبی. ( تاج العروس ). غُمامة. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ).
غمامة. [ غ ُ م َ ] ( ع اِ ) غلاف سر نره کودک. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). غَمامة. رجوع به همین کلمه شود.
غمامة. [ غ َ م َ ] ( اِخ ) اسبی است مر ابی داود ایادی را. یا پادشاهی از پادشاهان هند. ( منتهی الارب ). نام اسب ابوداود ایادی یا یکی از پادشاهان آل منذر. ( از تاج العروس ).

معنی کلمه غمامه در فرهنگ عمید

۱. ابر.
۲. رگه و ناخالصی در سنگ قیمتی.

جملاتی از کاربرد کلمه غمامه

خدا را پیوسته به احکام خداوندانه دستم گیر و به رشح خامه رحمت که غمامه بهار است و شمامه تتار مستم کن.