غم پرور
معنی کلمه غم پرور در فرهنگ عمید
معنی کلمه غم پرور در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه غم پرور
پروانه که سوخت زآتش خنجر شمع آن عاشق بی قرار غم پرور شمع
عشق اول بر دل غم پرور آتش می زند شعله چون بیدار شد در بستر آتش می زند
تا ابد داغ غمت بر دل غم پرور من دل پر اخگر من
غمش از خاطر و سوداش ز دل می نرود دل سودا زده و خاطر غم پرور ازوست
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
وه! چه گفتم؟ هر غمی کز جور خوبان ممکنست آن همه بر سینه غم پرور آید کاشکی!
غم ندارد ز گدایی تن غم پرور ما گو هما سایه دولت مفکن بر سرما
اندک اندک غم عشقم به کمی روی نهاد رفته رفته دل غم پرور من خرم شد
روشنی بخش دلم شد تن غم پرور خویش روشنست آینه شمع ز خاکستر خویش
ما را اسیر و خوار بین، در ورطه ی کفار بین بی مونس و غم خوار بین، با جان غم پرور پدر