غلبت

معنی کلمه غلبت در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) چیره شدن کسی بر کسی پیروز گشتن ۲ - ( اسم ) چیرگی پیروزی ۳ - استیلائ تسلط ۴ - کثرت فراوانی بسیاری ۵ - کثرت استعمال شیوع ۶ - ( اسم ) گروه بسیار جمعیت ازدحام ۷ - بانگ فریاد . یا غلبه دم . جمع شدن خون در وریدها و شریان های یک عضو هجوم خون در یک عضو احتقان . یا غلبه روییدن . پر پشت روییدن . یا غلبه خون ( دم ) فشار خون اشتداد دم .

معنی کلمه غلبت در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غُلِبَتِ: شکست خورد - مغلوب شد (در اصل "غُلِبَتْ" بوده که به دلیل رسیدن ساکن به تشدید در عبارت "غُلِبَتِ ﭐلرُّومُ " حرف "ت" کسره گرفته است )
معنی غَلَبَتْ: غلبه کرد - پیروز شد
ریشه کلمه:
غلب (۳۱ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه غلبت

آن گه گفت: «إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی» اشارتست که این برحمت خداوند منست که هر که اللَّه تعالی بر وی رحمت کند او را از آن معصوم دارد. جماعتی مفسّران گفتند که این همه سخن زلیخاست متّصل بآنچ گفت: «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ» آن گه گفت ذلک ای الاقرار علی نفسی لیعلم یوسف انّی لم اخنه بظهر الغیب و انّ اللَّه لا یهدی کید الخائنین. این اقرار که دادم بر خویشتن بآن دادم که تا یوسف بداند که من بظهر الغیب با وی خیانت نکردم و اقرار باز نگرفتم. «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی» عن ذنب هممت به، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» اذا غلبت الشهوة، «إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی» بنزع الشهوة عن یوسف و هذا قول لطیف و هو الاظهر و لا یبعد من قولها: «إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ» مع کفرها فانّ الکفّار مقرّون باللّه عزّ و جلّ، یقول اللَّه تعالی: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ».
و جمعِ جمع برتر ازین بود و خلاف است میان مردمان در این جمله بر حسب فرق اندر احوال ایشان و تفاوت درجات ایشان، هر کی اثبات کند نفس خویش را و خلق را ولکن همه را قائم بحق بیند این جمع بود و چون از دیدار خلق ربوده باشد و از نفس خویش و بهمگی از همه اغیار بی خبر و بی علم بدانچه ظاهر شود از سلطان حقیقت و غلبت گیرد، آن جمعِ جمع باشد، تفرقه اغیار دیدن بود خدایرا و جمع اغیار دیدن بود بخدای و جمع جمع بهمگی از همه چیزها هلاک شدن بود و حسّ نایافتن بغیر خدای بوقت غلبۀ حقیقت. و پس ازین حالی بود لطیف، قوم آنرا فرق ثانی خوانند و آن آن بود کی بنده با حال صحو دهند بوقت ادای فریضها تا قیام کردن بر وی جاری بود بفریضها اندر اوقات او، تا بازگشتن بود ازو بخدای نه بازگشتن بنده را ببنده، خویشتن را اندرین همه حالها اندر تصرّف حق بیند، مُبدئ ذات خویشتن بیند و مجری احوال و افعالش داند برو بعلم و مشیّت او.
و این روح تا مزاج وی معتدل بود، چنان که شرط است، معانی لطیف را چون قوت حس و حرکت قبول می کند از انوار ملایکه سماوی به دستوری ایزد تعالی چون آن مزاج از آن باطل شود، به غلبت حرارت یا برودت یا به سببی دیگر، شایسته نباشد قبول آن آثار را، چون آئینه ای که تا روی وی راست و صافی باشد، صورتها قبول می کند، از هر چه صورت دارد، چون درست شود و زنگار بخورد، آن صورت قبول نکند، نه از آن سبب که صورتها هلاک شد یا غایب شد، لکن شایستگی وی قبول آن را باطل شد همچنین شایستگی این بخار لطیف معتدل که آن را روح حیوانی نام کردیم، در اعتدال مزاج وی بسته است، چون از اعتدال باطل شود، قبول نکند و چون قوتهای حس و حرکت قبول نکند، اعضا از اعطای انوار او محروم ماند و بی حس و حرکت شود، گویند بمرد.
ولکن غلبه توحید تا بدین غایت بر دوام نبود، بلکه چون برقی بود و طبع بشریت در التفات یا اسباب که در میان است پدیدار آید. و بسیار کس در بعضی احوال چنین بوده‌اند. و این نه آن باشد که بیخ خشم کنده آمده بود، لکن چون از کسی نمی‌بیند، رنج خشم پیدا نیاید همچون سنگی که بر وی آید، بلکه باشد که اگرچه غلبت توحید نبود، لیکن دل وی خود به کاری مهم‌تر چنان مشغول بود که خشم بدان پوشیده باشد و پدید نیاید.
مالی وغیل الدهر اذ غلبت به غلب الاسود ثعالب الایام
و عن ابی هریره انّ رسول اللَّه (ص) قال: «لمّا قضی اللَّه الخلق کتب فی کتاب فهو عنده فوق العرش، انّ رحمتی غلبت غضبی».
و لم ار عقلا الا اسیر بعشقه بلی غلبت العشق و العقل هارب