غزل گو

معنی کلمه غزل گو در فرهنگ عمید

کسی که غزل بگوید، غزل گوینده، غزل سرا، غزل پرداز، غزل خوان.

جملاتی از کاربرد کلمه غزل گو

و گرت دست قریحت در انشا کوبد مدح این طایفه بگذار و غزل گو باری
ای عارف عاشق این غزل گو کت عشق ز عاشقان گزیده‌ست
این غزل گو بنمایید به صاحب فتوی تا نخواهد به شریعت دیت از قاتل من
ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم از هر گلی بریدم وز خار توبه کردم
مطرب من قول تست ای من غزل گو بهر تو حال بر من شد دگر پرده مگردان در سخن
ساربان این غزل گو تا ز بعد خستگی اشتران را مست بینی راه بطحا کوفته
انجم این انجمن تمام غزل گو انجم این انجمن تمام غزل خوان
مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار کاین ره که برگرفت به جایی دلالت است