غزان. [ غ ُ ] ( اِخ ) ج ِ غز، به فارسی. رجوع به غز و فهرست تاریخ گزیده شود : آن غزان ترک خونریز آمدند بهر یغما در یکی دره شدند.( مثنوی ). غزان. [ ] ( اِخ )پسر طایجو بهادر. از امرائی بود که «ارسلان اوغول » را بزرگ خود ساخته بر ضد پادشاه اسلام [ غازان خان ] برخاسته بودند. وی پس از قتل ارسلان اوغول ( 695 هَ. ق. ) کشته شد. رجوع به تاریخ غازانی صص 99 - 100 شود.
معنی کلمه غزان در فرهنگ فارسی
تر . اغز اوغز ۱ - نامی است که تازیان بقبیله ترکان [ اغز ] اطلاق کرده اند ظاهرا قوم بزرگی که درقرن ششم م . همه قبایل ساکن چین تا بحراسود را بصورت امپراتوری واحدی از صحرا نشینان در آورد بدین نام خوانده شده است . در نوشته های [ اورخون ] ( قر . ۸ م . ) از این قوم بنام [ تغز اوغز ] ( یعنی ۹ اغز ) نام برده اند . بنابراین این قبیله به نه قیله فرعی تقسیم شده بود . جغرافی دانان قر . ۴ ه . تنها نام غز را بقوم ساکن مغرب ( ترکستان ) داده اند . این ممالک اسلام از گرگان در کنار بحرخزر تا فاراب و اسبیجاب در منطقه سیردریا پراکنده بودند . کشور آنان از مغرب بقلمرو اقوام خزر و بلغار از مشرق بسرزمین خرلخان از شمال بمملکت کیماکها ( بترکی کمک ) محدود بود . مسیر علیای شط اتل یعنی [ کامه ] مرز بین سرزمین اقوام غز و کیماکها را تعیین میکرد . در همین قرن قسمتی از قبایل غز از برادران خود جدا شده و بشبه جزیره سیاه کوه ( منگشلگ ) که سابقا غیر مسکون بود مهاجرت کردند مستعمرات عمده قبیله غز در مسیر سفلای سیر دریا بود . اسلام در قرن ششم ه . بین غزان رواج یافت . غزهای مسلمان را ترکمان هم نامیده اند . اقوام غز در حدود اواخر قر . ۴ ه . مهاجرت بسرزمین مسلمان را آغاز کردند . در مسکن جدید نخست در کشور بخارا نزدیک نور مستقر شدند. در قر . ۵ ه . بصورت توده های وسیع در دو جهت پیش آمدند . در آسیای پیشین قسمتی از غزان یا ترکمانان بصورت دسته های راهزنانی که خود سرانه کار میکردند و قسمتی از آنان به پیشوایی شهریاران خود از غالب کشورهای متمدن ( بین راه ) گذشتند و تا بحرالروم ( مدیترانه ) پیش راند . در مغرب اوز ها در سال ۱٠۶۵ م . از دانوب گذشتند و شبه جزیره بالکان را تا سالونیک و یونان ویران کردند ولی پس از اندک مدتی پسنژها و بلغارها منهدم شدند و آنان که زنده ماندند بخدمت کشور بیزانس در آمدند و ظاهرا بعدها در اقوام دیگر مستهلک گردیدند . مهاجمات غزان از نظر وضع نژاد شناسی آسیای پیشین دارای اهمیت بسیار است . سلسله سلجوقی - که ناشی از غز بود کم کم موفق شد همه کشورهایی را که از ترکستان چین تا مرزهای مصر و امپراتوری بیزانس واقع بود تحت انقیاد در آورد . ظاهرا سلجوقیان ترجیح دادند که برادران خانه بدوش خویش را در حد غربی دولت خود مستقر سازند و بدین نحو جمعیت ترک نژاد آسیای صغیر و ایالات شمالی ایران در آن نواحی پذیرفته شدند . در مشرق تنها یک جنبش بزرگ از جانب غزان دیده میشود . در سال ۵۴۸ ه ق . قبایل ساکن حوالی بلخ ضد سلطان سنجر قیام کردند و نتیجه آن اسارت سلطان مزبور و ویرانی خراسان و چند ایالت دیگر بود . اما اثر آن نهضتهابر وضع سیاسی فقط برای دوره ای کوتاه بود و ظاهرا در وضع نژادی ابدا نفوذ نکرد . ابن الاکثیر از تقسیم غزان به دو قبیله اوچوق و بوزوق سخن میگوید.برای نخستین بار جزئیاتی مبسوط درباره این تقسیم و ۲۴ قبیله اوغز و نیاکان مشترک آنها و اوغزخان قهرمانی که نامش براین قوم اطلاق شده است در تاریخ غازانی رشیدالدین می بینیم . همچنین توتم ( جانوری که بعضی قبایل وحشی ویرا منشا نژاد خود میدانند و محترم میشمارند ) که آنرا بترکی اونغون نامند و خاتم ( بترکی [ تمغا ] ) هر یک ازین قبایل معرفی شده. درین کتاب اوغزخان بعنوان قهرمانی مسلمان معرفی میشود ( دائره المعارف اسلام لغ . ) . در زمان مسعود غزنوی دسته هایی از غزان بخراسان آمدند و گروهی از آنان به آذربایجان رفتند . توضیح طبق تحقیقات اخیر زبان ترکی آذربایجانی با ترکی غزی از یک خانواده است . یا فتنه غز . در زمان سلجوقیان براثر فشاری که از طرف قبایل دیگر زرد پوست بر غزان وارد میشد اینان بطرف خراسان پیش آمدند و در حدود بلخ سکونت گزیدند . لیکن امیر قماج حاکم سلطان سنجر آنانرا بترک بلخ و مهاجرت بناحیه دیگر خواند . غزان سخت عصبانی شدند و بیاری طوایف دیگر ترک شکستی سخت بامیر قماج وارد ساختند و شروع بقتل و غارت و سرقت زنان و اطفال کردند . گروهی از فقها و علما را کشتند . امیر قماج از دست آنان بسلطان سنجر شکایت کرد . سنجر غزان را بترک شهرهایی که در تصرف گرفته بودند امر کرد . غزان عذر خواهی کرده اموال زیادی نزد سنجر فرستادند و اجازه خواستند تا در چراگاههای سابق خود بمانند . سنجر رضایت نداد و ۱٠٠٠٠٠ سپاهی فراهم آورد و بجنگ آنان شتافت . ولی در جنگ شکست یافت . سنجر با عده ای از امرای خود بدست غزان اسیر شد ( ۵۴۸ ه ق . ) . غزان همه امرا را از دم تیغ گذرانیدند و سنجر را نگاه داشتند . علائالدین قماج که خود سبب این جنگ شده بود نیز بقتل رسید . از این پس قتل وغارت غزان در تمام شهرهای خراسان شروع شد . شهر نیشابور را آتش زدند و ویران ساختند ( ۵۴۹ ه ق . ) .و نظیر این کار را در طوس کردند : زنان را باسارت بردند و مردان را کشتند . مساجد و مساکن مردم را زیرورو کردند و از آن شهر جز دهکده ای که مقبره علی ابن موسی الرضا ۴ در آن بود جایی باقی نگذاشتند مع هذا غزان نتوانستند حکومتی در ایران دایر کنند زیرا در خراسان سلیمان شاه و شاه که داعیه جانشیی سنجر را داشته اند و مویدالدین آی آبه مانع کار غزان بودند خاصه که تسلط خوارزمشاهیان بر خراسان که متعاقب همین اوضاع اتفاق افتاده بود بدانان فرصت تشکیل حکومتی نداد و ملک دینار از امرای معروف آنان بعد از آنکه یک چند در خراسان کروفری داشت بر اثر حمله سلطانشاه بن ایل ارسلان و شکستی که از او در سرخس یافت بپناه طغانشاه ابن موید آی ابه رفت و مدتی در بسطام بسر برد و بعد از شکستهای طغانشاه ابن موید و فوت او در ۵۸۱ ه ق . و استیلای سلطانشاه برممالک وی ناگزیر بکرمان رفت و غزان هم که وضع خود را در خراسان دشوار میدیدند دسته دسته بدو پیوستند و در کرمان آشوب و فتنه ای بزرگ برپا کردند و عاقبت در سال ۶۱۲ ه ق . بر اثر بسلط خوارزمشاهیان شر آنان از آن ناحیه دفع شد . ۲ - فردوسی [ غز ] را بمحل اقامت و مستقر طوایف غز اطلاق کرده : [ الانان و غز گشت پرداخته شد آن پادشاهی همی ساخته . ] ( شا . بخ ۱۱۹۳ : ۵ لغ ) پسر طایجوبهادر از امرائی بود که ارسلان اوغول را بزرگ خود ساخته بر ضد پادشاه اسلام برخاسته بودند
جملاتی از کاربرد کلمه غزان
باید گفت که به احتمال قوی فردوسی در جنگ بهرام با ترکان روزگار خود را ملاک داوری قرار داده است. در روزگار فردوسی غزان و قبچاقها که از قبایل ترکی زبان بودند، در فرارود سکنی داشتند. پیش از آن نیز ترکان در عهد ساسانیان و نیمهٔ دوم سدهٔ ششم میلادی، به این سرزمین راه یافتند و مردم سغد و خوارزم را تابع خود کردند. چون در دشتهای آسیای میانه زبان ترکی رواج یافته بود، فردوسی چنین پنداشت که توران و ترکان از یک تیره و یک نژاد هستند.
سوی آن حضرت کز عدل تو گشتهست چو خلد خویشتن زاینجا کز ظلم غزان شد چو سقر
زو شنو حال خراسان و غزان ای شه شرق که مر او را همه حال است چو الحمد ازبر
این سر و تاج غزان و آن کت مهراج هند این کله خان چین وآن کمر قیصری
یاری و نصرت تو پس از یاری خدا زین سرکشان به جنگ غزان و تتار باد
عهد امان گذشت، مگر چنگزی رسید دور غزان رسید، مگر سنجری نماند
چون جم از اهرمن نگین، باز ستانی از غزان تاج سر ملک شهی، خاتم دست سنجری
باز خواهد ز غزان کینه که واجب باشد خواستن کین پدر بر پسر خوبسیر
آن غزان ترک خونریز آمدند بهر یغما بر دهی ناگه زدند