غزالان
جملاتی از کاربرد کلمه غزالان
نمی گیردکمند الفتم وحشی غزالان را که مجنونم ولی دامان صحرای دگر دارم
عاقبت کار نظربازان به سامان می شود گرد مجنون سرمه چشم غزالان می شود
که دارد از غزالان حلقه چشمی چنین صائب که بر گردن گذارد گردش او طوق، شیران را
داشت چون وحشی غزالان روز و شب وحشت از پیر و جوان و مرد و زن
مجنون من به گوش فلک حلقه می کشید روزی که بود ناف غزالان پیاله ام
نقش پایت می دهد چشم غزالان را فریب دیده آهوست گویا حلقه های دام تو
با شوخی آن چشم، رم چشم غزالان در دیده صاحب نظران پرده خوابی است
تو را مَشکوی مشکین پُر غزالان مَیفکن سگ بر این آهوی نالان
همین تنها نه من در خاک و خون غلتیدهٔ اویم نهاد آن زلف مشکین بر زمین، ناف غزالان را
چشم بر شست تو دارند غزالان حرم خالی از تیر به بازیچه مکن ترکش را