معنی کلمه غرقه کردن در لغت نامه دهخدا
بر آن بادپایان با آفرین
به آب اندرون غرقه کردند زین.فردوسی. || فروبردن در آب و خفه کردن :
قوم فرعون همه را در تک دریا راند
آنگهی غرقه کندشان و نگون گرداند.منوچهری.وز خلق چون تو غرقه بسی کرده ست
این بحر بیکرانه و بی معبر.ناصرخسرو.از بحر غرقه کردن و سوز مخالفت
با هم موافقند به طبع آب و نار تیغ.مسعودسعد.