غرقه شده

معنی کلمه غرقه شده در لغت نامه دهخدا

غرقه شده. [ غ َ ق َ / ق ِ ش ُدَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) غریق. در آب فرورفته. در آب مرده. در آب خفه شده. غارق. مغروق. غَرِق :
ای غرقه شده به آب طوفان
بنگر که به پیش تست زورق.ناصرخسرو.

معنی کلمه غرقه شده در فرهنگ فارسی

غریق در آب فرو رفته در آب مرده در آب خفه شده

جملاتی از کاربرد کلمه غرقه شده

دزی بد خندقش در آب غرقه شده درگرد آن دز آب حلقه
ای تو در دریای عز غرقه شده گرچه مذهب گونه‌گون فرقه شده
طفل راه تو منم غرقه شده گرد من آب سیه حلقه شده
ماییم در این خلوت غرقه شده در رحمت دستی صنما دستی می‌زن که از این دستی
ای غرقه شده به آب طوفان بنگر که به پیش توست زورق
هر خسی غرقه شده تحصیل را لیک نه تحصیل را تفضیل را
در موج سرشک و عرق تب جانم غرقه شده بد دوش همه شب جانم
سوی شهر آمد بخون غرقه شده خلق گرداگرد او حلقه شده
از ذاالنون مصری همی آید کی کسی نزدیک وی آمد که مرا دعا کن گفت اگر ترا قوی کرده اند اندر عالم غیب بصدق توحید بس دعای مستجاب کی ترا برفته است اندر سبقت و اگر بخلاف این است فریاد، غرقه شده را چون رهاند.
دهن خشک و غرقه شده تن در آب از آن رنج و تابیدن آفتاب