غرق گشتن. [ غ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) غرق شدن. فرورفتن در آب : تا نشد پر بر سر دریا چو طشت چونکه پر شد طشت در وی غرق گشت.مولوی.ز هر سو برو انجمن گشت خلق کز آن گریه در خون همیگشت غرق.فردوسی.
معنی کلمه غرق گشتن در فرهنگ فارسی
مصدر ) غرق شدن فرو رفتن در آب .
جملاتی از کاربرد کلمه غرق گشتن
نه خوف غرق گشتن دارد و نی بیم سرگشتن خوشا آن کس که در این بحر خونین با خدا باشد
ز یک نم اوفتادن، غرق گشتن ز بادی جستن، از دریا گذشتن
برای غرق گشتن اندرین دریا نیفتادی مکن فرصت تبه، غواص مروارید و مرجانی