غرض و مرض

معنی کلمه غرض و مرض در لغت نامه دهخدا

غرض و مرض. [ غ َ رَ ض ُ م َ رَ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، نظر شخصی. اشکال تراشی در کار کسی . دشمنی و دوروئی.

معنی کلمه غرض و مرض در فرهنگ فارسی

در تداول عامه نظر شخصی اشکال تراشی در کار کسی دشمنی و دروئی

جملاتی از کاربرد کلمه غرض و مرض

یک جوهر بی عرض ندیدم دور از غرض و مرض ندیدم
ما که غرض و مرض و بی حسابی و بد اندیشی نسبت به احدی نداریم، چرا باید با ایشان که خویش اند و به عقل و کفایت و ثبات و کاردانی از همه بیش، خلاف بکنیم. اتفاق ما با هم عین فرزانگی است و اختلاف محض دیوانگی. هر کس می تواند بسازد و اگر اغوای مردم و فریب نفس او را قوه سازش ندهد برود، شق ثالث ندارد. حرره یغما.