غرباء

معنی کلمه غرباء در لغت نامه دهخدا

غرباء. [ غ ُ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غریب. ( منتهی الارب ) ( دهار ). غریبان. مسافران. بیگانگان. ( منتهی الارب ). دورماندگان. مردمان غریب و بیگانه و مسافر. || مردمان فقیر و پریشان و درویش. ( ناظم الاطباء ): قوم غرباء؛ اباعد. ( اقرب الموارد ). رجوع به غریب شود.

جملاتی از کاربرد کلمه غرباء

و هم وی گفت: المحبة العمل بطاعة المحبوب. و هم وی گفت: کی زاهدان غرباً دنیااند و عارفان غرباء آخرت و هم یحیی گوید: کی او قوم دوست بود، دل ایشان در خود بسته، کسی که کسی دوست بود. دل در خود بسته دوستر بود و هم وی گفت: که هر که با دوست جز دوست بیند وی دوست ندیده است. شیخ الاسلام گفت کی: من بماندم بر یک نظاره خود نظاره گشتم یکباره در میدان نظاره‌ام یک سواره فریاد بتو از پنداره